وصيت نامه شهيد كريم جاويدي
ديشب همراه رفقا(هشت رفيق و يك دوست مجاهد)مارا به دادگاه خواستند.
دادگاههاي يك دقيقه اي قرون وسطايي. به علت دير وقت بودن و اشتغال بيش از حد دادگاه ها،چهار نفر پيش موسوي جلاد رفتند و پس از چند دقيقه برگشتند.
موسوي جلاد به همه آنها محارب گفته بود و در صورت عدم همكاري با آنها اعدام را مطرح كرده بود...حكم ما از قبل تععين شده بود و ما نيز به عهد خونين خود كه همان مبارزه بي امان با ارتجاع حاكم است و جان باختن در راه منافع طبقه كارگر،بلشويك وار به استقبال مرگ خواهيم رفت...به مادرم كه در بزرگ كردن من دچار زحمات فراواني شده است درود مي فرستم و از او مي خواهم كه همه ي فرزندان انقلاب و كمونيست شهيد را فرزندان خود بداند و به تمام فاميل و آشنايان سلام برساند. و اميدوارم راه ما را ادامه دهند
چهارشنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۲
سهشنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۸۲
دنباله مطلب گذشته
....
با آغاز جنبش توده اي عليه شاه،ادنا به كلي از مشي چريكي مي گسلد و به سازمان پيكار در راه آزادي طبقه كارگر مي گرود:به همراه شماري از همرزمانش.با اين حال همچنان تا سر نگوني حكومت شاهنشاهي مخفي مي ماندولي همچون بسياري از مبارزين بعد از 3.5 سال با خنواده اش تماس مستقيم بر قرار مي كند.
در همان تماسهاي اوليه مي گويد
- ما پيروز شديم.خميني هم ماندگار نيست و به زودي حكومتي از كارگران و زحمتكشان سر كار مي آيد.
به رغم مخالفت خانواده با يكي از هم رزمانش ازدواج مي كند، با عباس سليم آرومي.
عباس عضو كميته ي تهران سازمان پيكار بود و ادنابه خاطر دانش سياسي چشمگير و توان بالاي تئوريك،به عضويت كميته ترويج بخش كارگري سازمان پيكاردر مي آيد.
در سال 60 بحران سازمان پيكار سر باز كرد،ادنا از رهبران گرايشي بود كه باور داشت انقلاب آينده ايران،سوسياليستي ست.
جدال نتيجه اي نداد يعني جمهوري اسلامي مجال نداد،سركوب سال 60 دامن پيكار را نيز گرفت.
عباس جزو اولين كادرهايي بود كه دستگير شد و خيلي زود هم به جوخه هاي اعدام سپرده شد.پس از مدتي ادنا را هم گرفتند او را سخت شكنجه كردند،شكنجه ها را تحمل كرد ،ليكن به يك مصاحبه راديوي تن داد،مصاحبه اي كه هرگز پخش نشد و تنها مورد استفاده مسئولان زندان قرار گرفت درست در آستانه نوروز 61.
پيش از آن كه به بند باز گردد خبر را در بوق گذاشتند و در ميان هواداران پيكار پخش كردند كه:
-ادنا وا داده و همكاري كرده.
اين شايعه،در آن فضاي پر از بيم و بديني پا گرفت و دست آويزي شد براي بايكوت ادنا و نيز يكي از همرزمانش از سوي هم بنديان.
و اين براي او كه با جسمي خسته و روحي شكننده از باز جويي باز گشته بود خيلي سخت بود..
به همبندي خود گفته بود:
-آن ديوار سكوت و بدبيني دوست،از شكنجه دشمن عذاب آور تر بود.
پس از چندي حقيقت به سوي زندان پر مي گشايد و او آخرين هفته زندگي خود را با گفتگو با يارانش مي گذراند.
به درستي دانسته نيست چه روزي ادنا را اعدام كردند. سحر گاه يكي از روز هاي اول تابستان 1361 از بند ميبرندش. يكي از هم بنديانش او را چنين به ياد مي آورد:
-چشمان آبيش برق مي زد،رخسارگرد و مهتابيش زيبا تر از هميشه مي نمود.تبسم خشكي به هنگام بدرود با ياران بر چهره ي تكيده ومغرورش پديدار شد،تبسمي كه از پايان رسيدن زندگي پر شورش خبر مي دادوزندگي ي كه در راه مبارزه براي آينده ي بهتر انسانه گذشته بود.
پس از آن سحر گاه ديگر خبري از او نبود .اما خانواده اش دست بردار نبودند.دست به دامن سازمانهاي بين المللي شدند و سر انجام خبر گرفتند كه اين بار ادنا براي هميشه از ميان رفته است.
....
با آغاز جنبش توده اي عليه شاه،ادنا به كلي از مشي چريكي مي گسلد و به سازمان پيكار در راه آزادي طبقه كارگر مي گرود:به همراه شماري از همرزمانش.با اين حال همچنان تا سر نگوني حكومت شاهنشاهي مخفي مي ماندولي همچون بسياري از مبارزين بعد از 3.5 سال با خنواده اش تماس مستقيم بر قرار مي كند.
در همان تماسهاي اوليه مي گويد
- ما پيروز شديم.خميني هم ماندگار نيست و به زودي حكومتي از كارگران و زحمتكشان سر كار مي آيد.
به رغم مخالفت خانواده با يكي از هم رزمانش ازدواج مي كند، با عباس سليم آرومي.
عباس عضو كميته ي تهران سازمان پيكار بود و ادنابه خاطر دانش سياسي چشمگير و توان بالاي تئوريك،به عضويت كميته ترويج بخش كارگري سازمان پيكاردر مي آيد.
در سال 60 بحران سازمان پيكار سر باز كرد،ادنا از رهبران گرايشي بود كه باور داشت انقلاب آينده ايران،سوسياليستي ست.
جدال نتيجه اي نداد يعني جمهوري اسلامي مجال نداد،سركوب سال 60 دامن پيكار را نيز گرفت.
عباس جزو اولين كادرهايي بود كه دستگير شد و خيلي زود هم به جوخه هاي اعدام سپرده شد.پس از مدتي ادنا را هم گرفتند او را سخت شكنجه كردند،شكنجه ها را تحمل كرد ،ليكن به يك مصاحبه راديوي تن داد،مصاحبه اي كه هرگز پخش نشد و تنها مورد استفاده مسئولان زندان قرار گرفت درست در آستانه نوروز 61.
پيش از آن كه به بند باز گردد خبر را در بوق گذاشتند و در ميان هواداران پيكار پخش كردند كه:
-ادنا وا داده و همكاري كرده.
اين شايعه،در آن فضاي پر از بيم و بديني پا گرفت و دست آويزي شد براي بايكوت ادنا و نيز يكي از همرزمانش از سوي هم بنديان.
و اين براي او كه با جسمي خسته و روحي شكننده از باز جويي باز گشته بود خيلي سخت بود..
به همبندي خود گفته بود:
-آن ديوار سكوت و بدبيني دوست،از شكنجه دشمن عذاب آور تر بود.
پس از چندي حقيقت به سوي زندان پر مي گشايد و او آخرين هفته زندگي خود را با گفتگو با يارانش مي گذراند.
به درستي دانسته نيست چه روزي ادنا را اعدام كردند. سحر گاه يكي از روز هاي اول تابستان 1361 از بند ميبرندش. يكي از هم بنديانش او را چنين به ياد مي آورد:
-چشمان آبيش برق مي زد،رخسارگرد و مهتابيش زيبا تر از هميشه مي نمود.تبسم خشكي به هنگام بدرود با ياران بر چهره ي تكيده ومغرورش پديدار شد،تبسمي كه از پايان رسيدن زندگي پر شورش خبر مي دادوزندگي ي كه در راه مبارزه براي آينده ي بهتر انسانه گذشته بود.
پس از آن سحر گاه ديگر خبري از او نبود .اما خانواده اش دست بردار نبودند.دست به دامن سازمانهاي بين المللي شدند و سر انجام خبر گرفتند كه اين بار ادنا براي هميشه از ميان رفته است.