دوشنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۸۹

باز هم زندانهای ایران از معترضین پر است

چهارشنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۶

ايرانيان ازاده! وجدانهاي بيدار!

با خبر شديم كه جان پيمان پيران فعال دانشجوئي كه ماههاست در چنگال نيروهاي امنيتي جمهوري اسلامي در اسارت بسر ميبرد، در خطر است.
پيمان پيران كه از ماهها قبل در بازداشت بسر ميبرد، بارها تحت بازجوئي هاي فرسايشي و شكنجه هاي قرون وسطائي قرار گرفته است. هم اكنون وضعيت جسماني وي بشدت وخيم گزارش ميشود و دچار آسيب ديدگي شديد کتف و پاي راست ميباشد.
هم از اينرو توجه شما ايرانيان آزاده و تمامي نهادهاي دمكراتيك و حقوق بشري را به اين موضوع جلب مينمائيم .
بر اساس آخرين گزارشات پيمان پيران، بهروز کريمي زاده و علي کانتوري سه تن از فعالان دانشجويي صبح امروز از بازداشتگاه 209 به قرنطينه زندان اوين منتقل گرديدند. نگذاريم تا جمهوري اسلامي بار ديگر فاجعه اي انساني را به مردم ايران تحميل نمايد.

ما ضمن محكوم نمودن بازداشت ,شكنجه زندانيان سياسي، در اسارت نگاه داشتن آنان و قرار دادن شرط وثيقه هاي نجومي براي ازادي آنان، با حمايت از اين فراخوان مراتب اعتراض و نگراني عميق خود را از اين اقدامات جمهوري اسلامي ابراز مي نمائيم
لطفا حمايت خود را به آدرس سايت ارسال داريد
http://us.f592.mail.yahoo.com/ym/Compose?To=info@gozareshgar.com

و يا در بخش نظرات همين صفحه درج نمائيد!اين فراخوان پس از 2 هفته به نهادهاي دمكراتيك بين المللي و حقوق بشر ارسال خواهد شد.


مادران نسل انقلاب، مادران صلح و آزادی

وقتی از اواخر شهریورماه ۱۳۶۰ وارد بندهای عمومی زندان اوین شدم، علاوه بر طیف گسترده دختران جوان و نوجوان ِ دربند، و همچنین تعداد زیاد دخترکان خردسال و حتی اطفال نوزادی که بناچار همراه مادران جوان و اسیرشان در زندان بسر میبردند، در عین حال حضور زنان و مادران میانسال و سالخورده زندانی نیز واقعآ چشمگیر بود. در واقع سه نسل بطور همزمان و در کنار هم، در زندانهای رژیم خمینی قرار داشتند.

برخلاف دیکتاتوریهای کلاسیک معاصر که در روند سرکوبهای سیاسی موسمی آنان، عمومآ پدران و مادران از تعرض مستقیم در امان میمانند و معمولآ سهم آنان تحمل داغ و دردِ اسارت عزیزانشان است - که البته این خود دست کمی هم از رنج و شکنج زندانی بودن ندارد - با اینحال در حاکمیت آخوندی همه اَشکال و عناصر و پدیده های سرکوب همچون خود ملایان، بی نظیر و بیسابقه و بی حد و حساب میباشند!

در سالهای اول دهه شصت با هر موج گسترده دستگیری و گاهآ یورشهای روزانه، تعدادی از مادران "نسل انقلاب" نیز همراه با فرزندان دلیرشان روانه زندانها میشدند و چه بسیار مادران فداکاری که در این مسیر بر خاک افتادند. البته از حق نباید گذشت اگرچه این رژیم در هرزمینه ایی کارنامه سیاهی از تبعیض جنسی و نابرابری انسانی بین زن و مرد دارد ولی قطعآ در حیطه سرکوب و توزیع عادلانه خفقان و تقسیم تیرهای خلاص، اصل برابری بین زن و مرد را کاملآ مراعات کرده و حتی بعضآ با سخاوت خاصی در این زمینه سهم بیشتری را هم نصیب دختران، زنان و مادران این میهن کرده است!


تاریخچه زندانهای سیاسی ایران در دهه شصت مالامال از خاطرات تلخ و شیرینی است که برای همیشه بر ذهن و ضمیر نسل ما باقی خواهد ماند. تابستان و پائیز سال ۶۰ بطور خاص، در شرایطی که همه بچه های دربند به نوعی خود را در صف اعدام میدانستیم و در آن فضای ملتهب و سنگین زندان، شبها با صدای تیرهای خلاص ِ یاران ِ جلودارمان تا اعماق وجود میسوختیم و ذوب میشدیم، حضور تعداد زیاد مادران مسن و میانسال در میان خیل نوجوانان و جوانان دربند، ناخودآگاه باعث احساس آرامش خاطر غریبی در گوشه ذهنم میشد. چرا که با یک خوش خیالی چنین تصور می کردم حتی اگر همه ما زندانیان آن بند اعدام شویم، حداقل آن مادران همبند به خاطر سنشان از اعدام در امان خواهند بود و روزی به بیرون زندان خواهند رفت و حکایت بچه های مظلوم بند را که آنچنان غریبانه درو میشدند، به گوش دیگران خواهند رساند...

امّا این توهم دیری نپائید و در فاصله کوتاهی آن مادران مهربان و مقاوم بعد از تحمل بی رحمانه ترین شکنجه ها در میان بهت و حیرت ما به جوخه اعدام سپرده شدند... و حالا من بعنوان یکی از معدود بازماندگان آن دوران سیاه، همزمان با روز جهانی زن، برای ثبت در تاریخ مبارزات میهنمان، تنها به ذکر چند نمونه از آن مادران عزیزی که خود مدتها افتخار بودن در کنارشان را داشتم اکتفا می کنم.

مادر ذاکری (محمدی) – زندان اوین - سال ۶۰

یکی از شبهای اوایل مهرماه، حدود اواخر شب، در ِ بند باز شد و "پاسدار راحله" مادری سالخورده را وارد بند کرد و در حالیکه تهدید کنان برایش خط و نشان میکشید میگفت:

"دارم بهت میگم، اینجا دیگه زبانت را کوتاه می کنی و جلسه نمی گیری و تفسیر قرآن و نهج البلاغه راه نمی اندازی..."

مادر با غرور و بی اعتنا، دست او را به کناری زد و جواب داد:

"لازم نکرده به من بگی چکار کنم یا چکار نکنم، تو فکر خودت و اعمال خودت باش!"

چنین برخورد جسورانه ای با پاسدار بند در آن ایّام که بعضی شبها ۱۰۰ الی ۲۰۰ نفر به جوخه اعدام سپرده می شدند، تحسین برانگیز بود.

بچه هایی که مادر را می شناختند به احترام او ایستادند و راه را برای عبور او باز کردند. مادر حدود ۶۰ سال سن داشت، اما مثل اکثر مادران زحمتکش ایرانی، خیلی مسن تر از سنش و در ذهن زندانیان حدود ۷۰ ساله می نمود. به دلیل پا درد شدید، به سختی راه می رفت. با جانمازی زیر بغل، لباسی ساده ، چادری مشکی و چهره ای مهربان به داخل بند آمد. پاسدار رفت و درِ بند را بهم کوبید. بچه ها در مسیر مادر با احترام سلام میکردند و او را به بالای یکی از اتاقهای بند راهنمایی کردند. او "مادر ذاکری" (سکینه محمدی اردهالی)، مادر ِ زنده یاد "ابراهیم ذاکری" (از کادرهای با سابقه مجاهدین خلق) بود.

مادر ذاکری به همراه همسر و آخرین فرزندشان که دختری سیزده ساله بود دستگیر شده و چند فرزند دیگر مادر نیز همزمان در زندان بودند.


مادر ذاکری

در همان چند روز اول متوجه شدیم که مادر مرتب روزه می گیرد. ابتدا فکر کردیم صرفآ بدلیل اعتقادات مذهبی اینکار را می کند. امّا وقتی دقت کردیم فهمیدیم که بدلیل کمبود غذا و گرسنگی مداوم بچه ها، در واقع مادر با اینکار بخشی از جیره محدود غذای خود را به کناری می گذارد و شب هنگام، وقتی بچه هایی که در طول روز برای بازجویی و شکنجه به شعبه های دادستانی برده میشدند و شب مجروح و کوفته بازمیگشتند، یواشکی به آنها میداد.


فضای بند فوق العاده سنگین بود و ماشین کشتار رژیم بی وقفه در کار بود. هیچکس از فردای خود خبر نداشت. امشب عزیزی در کنارمان بود و شبی دیگر تیرباران میشد. پس نباید می گذاشتیم این فضا بر ما غلبه کند و دچار یاس و نا امیدی شویم بلکه ما باید بر فضای فشار و سرکوب و رعب و وحشت، غلبه می کردیم و روحیه مان را بالا نگه می داشتیم. در غیر اینصورت چیزی جز تزلزل، تسلیم و نهایتآ سقوط در انتظارمان نبود. این فلسفه مقاومت زندانی سیاسی و زندگی در زندان بود. بنابراین هر سوژه ای را تبدیل به شوخی و خنده میکردیم و به شکنجه ها و اعدامها بی اعتنائی می کردیم. شبی در اتاقمان مهمانی دادیم و از مهمانان با یک حبه قند جیره زندان پذیرائی کردیم. تئاتر، جوک، پانتومیم، بیست سوالی... و خلاصه کلی توی سر و کله هم زدیم. صدای خنده شیرین و صمیمانه از این اتاق، توجه بچه های اتاقهای دیگر را هم جلب کرد. در این لحظه "مادر ذاکری" خوشحال از شادی بچه ها، در کنار در اتاق ما ظاهر شد. به احترام او بلند شده و به بالای اتاق هدایتشان کردیم. گفتیم و خندیدم. مادر نیز در شادیمان سهیم شد و به شوخی و طنز گفت:

درزمان شاه، بچه های ما در اینطرف دیوار بودند (اشاره به زندانی بودن فرزندش ابراهیم ذاکری در آنزمان)، و ما آنطرف دیوار بودیم. ولی چون این رژیم نمیخواست که ما ناراحت باشیم و اینطرف دیوار را ندیده باشیم و امام خمینی! راضی نبود که ما اینجا را ندیده از این دنیا برویم، از شرمندگی شاه درآمد و بقیه خانواده را هم گرفتند و آوردند اینجا!

همه زدیم زیر خنده، و خنده مادر چقدر معصومانه و شیرین بود...

هر موقع پاسداری وارد بند می شد، حتمآ برای آزار مادر، نیش و ناسزایی نثار او می کرد که البته مادر هم با جسارت از پس شان بر میامد. تا اواخر آبانماه همبند بودیم ولی بعد از یک جابجایی، مادر بهمراه نیمی از بچه ها به بند ۲۴۶ و ما هم به بند ۲۴۰ منتقل شدیم. مادر در همه حال حامی و مدافع بچه های بند بود و مرتبآ بخاطر فشارها و تنبیه های متداولی که به بچه های بند اِعمال میشد، به پاسداران و مسئولین زندان اعتراض میکرد. بخصوص یکبار که شاهد محدودیتهای غیر انسانی در حق یکی از زندانیان باردار بود بشدت به جلادان اوین پرخاش کرده بود و بر سرشان نهیب زده بود:

"نامسلمان ها، اگر این زن اسیر شماست، طفل معصوم بدنیا نیامده اش چه گناهی کرده که اینقدر زجرش میدهید".

در یکی از شبهای دیماه سال ۶۰، طبق معمول جوخه اعدام و آتش بر پا بود و دهها پرستوی خونین بال آزادی بر خاک افتادند. غروب روز بعد که تعدادی از بچه ها از شعبه بازجویی به بند بازگشتند، یکی از آنها به طور اتفاقی شنیده بود که لاجوردی در حال صحبت سرپایی با یکی از بازجویان زیردستش بیشرمانه گفته بود:

"دیشب از شر آن پیرزن خلاص شدیم، زیادی شلوغ می کرد."

"مادر ذاکری" در همان شب تیرباران شده بود...

مادر نعیمی (اسلامی) – زندان اوین – سال ۶۰

شهریور ۶۰ مادری حدودآ ۴۵ ساله در بند ما بود. وی چند روز قبل در خیابان مصدق تهران، بعنوان مشکوک دستگیر شده و خود را با نام مستعار "اکرم نعیمی" معرفی کرده بود. او در بازجویی اولیه با هوشیاری توضیح داده بود که برای ویزیت دکتر به مطب یکی از پزشکان در همان منطقه میرفته و البته وقت دکتر نیز از قبل گرفته بود. ما نیز او را "مادر نعیمی" صدا میکردیم. مادر دارای چند فرزند و بسیار مهربان و دوست داشتنی بود. عوامل رژیم در زندان با اینکه چیزی از او نمیدانستند و جرمی برایش نداشتند ولی کماکان او را در حبس نگه داشته بودند.

اواخر آبانماه به همراه مادر به بند ۲۴۰ اوین منتقل شدیم. یکی از روزهای اوایل دیماه بود. از بلند گوی بند اعلام شد که همه زندانیان به داخل اتاقهایشان بروند. بعد از لحظاتی چهار نفر جلوی در اتاق ما ظاهر شدند. سه پاسدار گشتاپوی خمینی و یک نفر زندانی درهم شکسته بنام "فرانک- م" که در اثر شکنجه، شروع به همکاری با دشمن کرده بود. او برای شناسایی و "شکار" زندانیانی که لو نرفته بودند، آمده بود. نگاه مسموم و سریعی به همه ما کرد و ناگهان چشمانش روی "مادر نعیمی" متوقف شد و با تمسخر گفت: "به به مادر اسلامی هم که اینجا تشریف دارند!"

در یک لحظه انگار سقف روی سرمان آوار شد. با این وجود خشم خود را فروخوردیم. مادر سعی کرد که هیچ عکس العملی نشان ندهد. آن توّاب با پاسدارها پچ پچی کردند و بعد همگی رفتند. شکار آنروزشان را کرده بودند. "مادر نعیمی" که تا آنموقع برای بازجوها لو نرفته بود، شناسایی شده بود. روز بعد، نام مادر در بین اسامی بود که از بلند گوی بند برای بازجوئی خوانده شد. از آنروز بازجوئیهای مادر دوباره شروع شد و هر بار شلاق خورده و شکنجه شده به بند باز می گشت.

یک روز عصر نام مادر و تعداد دیگری از بچه ها همچون "مریم عبدالرحیم کاشی" و یار دبستانی اش "مهناز"، را که از هواداران بخش دانش آموزی مجاهدین خلق بودند، خواندند و از آنها خواسته شد با تمام وسایل (که معمولآ برای هر زندانی چیزی در حد یک کیسه پلاستیکی بیشتر نبود) آماده خروج از بند باشند. احضار بچه ها با تمام وسائل در آن موقع از روز معمولآ بوی مرگ میداد. بند در بغض و سکوت تلخی فرو رفت. در آن دوران کشتارها عمومآ شبهای یکشنبه و چهارشنبه حدودآ ساعت هشت و نه شب، در پشت دیوار بند ما (۲۴۰)، صورت می گرفت. آنشب باز هم صدای شلیک رگبار بود و شمارش تیرهای خلاص... چه شبهائی...

حدود ساعت ده شب بود. زیر هشت بند در پائین پله ها با اندوه و در سکوت قدم میزدیم که ناگهان بالای پله ها و جلوی در ِ دفتر بند، پاسداری با یک فرد روی صندلی چرخدار ظاهر شد.

یک لحظه خشکمان زد، آن فرد "مادر نعیمی" بود. خبر بلافاصله به تمام بند رسید و ظرف چند ثانیه ازدحامی در زیر هشت شد. در سکوتی مطلق به بالای پله ها خیره شدیم. زن پاسدار خواست دست مادر را بگیرد که از روی صندلی بلند شود اما مادر دست او را کنار زد و سعی کرد خودش بلند شود. ولی از شدت ضربات کابلی که خورده بود قادر به حرکت و کنترل خود نبود. پاسدار که متوجه صحنه و بازتاب آن بود با وقاحت پیشدستی کرد و گفت: "این رحمت جمهوری اسلامیه که زندانی را تا پای اعدام هم می بره ولی او را بر می گردونه."

دو نفر ازبچه ها بلافاصله، بی اعتنا به پاسدار، به بالای پله ها دویدند و زیر بغل مادر را گرفتند. اینبار مادر به کمک آنها از روی صندلی بلند شد و تلاش کرد که از پله ها پائین بیاید. سراسر وجود ما احترام به مادر و مقاومت او شده بود. با چشمهایی پر از اشک و نگاهی سرشار از غرور، او را همراهی می کردیم. حالا مادر به وسط پله ها رسیده بود. سعی میکرد سرش را بالا نگه دارد، نگاهی به بچه ها کرد و دستهای بیحالش را به احترام تکان داد. راه را در مسیر عبور او باز می کردیم و مادر آرام آرام در حالی که دستهایش روی شانه های دو تا از بچه ها بود، قدم بر می داشت. علیرغم درد شدیدی که تحمل میکرد، چهره او مصمم و آرام بود. او را به اتاق خودمان بازگرداندیم و در گوشه بالای آن جای دادیم. با امکانات محدود ولی تجربه زیادی که در این جور موارد کسب کرده بودیم، بلافاصله رسیدگی های لازم را شروع کردیم. پاهای مادر بشدت مجروح و متورم بود و تاولهای خونی عمدتآ در کف پا ایجاد شده بود. بنابراین پاهای او را در سطحی بالاتر از بدن قرار دادیم. ناگهان متوجه شدیم که روی ساق پای او با ماژیک آبی رنگ نوشته بودند: "اکرم نعیمی – زندان اوین". با دیدن این صحنه مطمئن شدیم که مادر را برای اعدام برده بودند.

نگران و آشفته پرسیدیم: مادر کجا بودید و چه اتفاقی افتاده است؟

مادر با غمی بزرگ در نگاهش شروع به صحبت کرد:

همه ما را بردند داخل "اتاق وصیت" و کاغذ و قلمی دادند که وصیت نامه بنویسیم، منهم نوشتم. کنار من مریم (عبد الرحیم کاشی) و مهناز(همکلاسی مریم) نشسته و وصیت نامه می نوشتند، و همینجور به ردیف تعداد دیگه ای از بچه های معصوم بودند که در انتظار اعدام بودند. ناگهان لاجوردی آمد و من را صدا زد که بیام بیرون...

در این لحظه بغض مادر ترکید و اشک هایش جاری شد و ادامه داد:

من را جدا کردند و نگذاشتند که همراه بچه هایم باشم، آنها، گلهای من، مریم، مهناز،... همه پرپر شدند و من ماندم...

برای ما نیز دیگر جائی برای نگاه داشتن بغضمان باقی نمانده بود. به همراه شهناز (علیقلی)، سوسن (صالحی)، پری و... پاهای مادر را با امکانات اولیه ای که داشتیم پانسمان کردیم و در ادامه صحبتهای جانسوز او دریافتیم که لاجوردی بیرحم، مادر را از "اتاق وصیت" به زیر شکنجه مجدد برده تا از او اعتراف و اطلاعات بگیرد، که بقول خودش شاید از اعدام رهایی یابد. ولی مادر زیر بار نمیرود و تآکید میکند که نامش اکرم نعیمی است و هیچ اطلاعاتی ندارد. لاجوردی اینبار پرکینه تر و عصبی تر به همراه بازجویان دیگر به شکنجه با کابل و ضرب و شتم او ادامه می دهند تا جائیکه خود به نفس نفس می افتند. نهایتآ با دادن مهلت چند روزه، مادر را بر روی صندلی چرخدار روانه بند میکنند.

آن شب پر التهاب گذشت. پاهای مادر بشدت کبود و متورم و دچار عفونت شد و فقط به کمک بچه ها قادر به برداشتن چند قدم بود. تاولهای چرکین بر روی بدن و به ویژه پاهایش پدیدار گشت و درد و سوزش شدیدی را تحمل می کرد. البته خیلی صبور و خوددار بود. در همین فاصله یکبار دیگر او را برای بازجوئی صدا زدند، اما باز هم بی نصیب ماندند و مادر کلامی نگفت. هر بار تکرار کرده بود: نام من اکرم نعیمی است، هیچ قرار تشکیلاتی نداشتم و برای ویزیت دکتر به آن محل رفته بودم.

هفته بعد از آن، چهارشنبه شبی دیگر، مادر اسلامی، از مادران تشکیلاتی مجاهدین خلق، با نام مستعار اکرم نعیمی در خروش یک رگبار به کاروان شهدای راه آزادی پیوست و به سمبلی برای فرزندان در بند خود برای ادامه سالهای سخت و طولانی زندان تبدیل شد. فرزندانی که بسیاری از آنان همچون سوسن، هفت سال بعد از آن شب، در قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ به دار آویخته شدند...


سالها بعد در اوایل بهار ۶۷، در سالن ۳ اوین با دوست عزیزم "سیمین بهبهانی دهکردی" همبند بودم. روزی با هم قدم می زدیم و گرم گفتگو بودیم. وسط صحبت وقتی فهمید که من سال شصت در بند ۲۴۰ اوین بودم، یک دفعه با کنجکاوی و هیجان سراغ "مادر نعیمی" را گرفت و پرسید: اکرم نعیمی را دیدی؟ چطور بود؟

گفتم: او یک مادر دلاور و قهرمان به معنای واقعی بود.

"سیمین" بعد از مکثی کوتاه با غرور و احترام گفت: نام واقعی او "زهرا اسلامی" و خاله من بود...

(سیمین بهبهانی دهکردی، دانشجوی پزشکی مجتمع پزشکی طا لقانی در تهران، بعد از تحمل هفت سال زندان، خود نیز در قتل عام زندانیان سیاسی، در مرداد ۶۷ سر به دار شد.)

مادر عفت شبستری (خُلدی) – زندان قزل حصار - سال ۶۲

امّا زندگی و سرگذشت مادر شبستری نمونه تکان دهنده دیگری از مادران "نسل انقلاب" است که در آتش بیداد این رژیم پلید، بطور خانوادگی سوختند ولی با ظلم نساختند. مادر در ۱۲ اردیبهشت سال ۶۱ به همراه فرزندان مجاهدش دستگیر و به پانزده سال حبس محکوم گردیده بود. او که از بیماری شدید استخوانی و آرتروز رنج می برد، با آن موهای سپید و بلندی که داشت همیشه با تبسمی گرم به بچه های بند ابراز محبت میکرد. سال ۶۲ در بند تنبیهی ۸ قزل حصار که از حداقل امکانات معمولی زندان، مثل هواخوری و فضای باز ... هم بی بهره بودیم، مادر با آن شرایط جسمی وخیمی که داشت ماهها حتی از ساعتی نور آفتاب که برایش حیاتی بود نیز محروم شده بود.

داماد او مجاهد شهید "علی مثنی" در سال ۶۰ اعدام شده بود. "مادر مثنی"، مادر ِ علی، نیز به همراه دختر سیزده ساله اش در همان ایام در زندان قزل حصار بسر می بردند.

میگویند در زمان شاه که لاجوردی خود در زندان بود، علی با آنکه جوانی دانشجو بود و دو فرزند داشت و کار نیز می کرد، بدلیل آشنایی خانوادگی مرتبآ به منزل او میرفت و داوطلبانه برای فرزندان لاجوردی تدریس خصوصی می کرد و اینچنین به خانواده زندانیان سیاسی ادای دین می نمود. امّا بعد از انقلاب و به حاکمیت رسیدن ملاهای مرتجع، اسدالله لاجوردی خود مستقیمآ در شکنجه و اعدام "علی" نقش داشت. همسر و فرزندان علی (زینب و زهره) در سنین پنج - شش سالگی در همان موقع به همراه مادرشان در بند عمومی چهار قزل حصار بودند. از آنجائیکه همه افراد خانواده پدری و مادری، کشته شده و یا در زندان بودند، آن کودکان خردسال نیز مدتهای طولانی در زندان بسر بردند.

دختر دیگر مادر شبستری، مجاهد شهید "صغرا خُلدی" به همراه همسرش که هر دو دانشجوی دندانپزشکی بودند در تابستان ۶۱ بفاصله کوتاهی از یکدیگر اعدام شدند. پسر ِ مادر (قاسم) و دختر ِ کوچکترش رفعت (خُلدی) هم در زندان و محکوم به حبس طولانی مدت شده بودند. البته قاسم در سال ۶۶ پس از سالها تحمل زندان، بر اثر فشارهای دوران اسارت، در زندان دست به خودکشی زد و جان به جان آفرین تسلیم کرد.

رفعت را قبل از دستگیری هم میشناختم. او در سال ۵۹ مدتی مسئول بخش ما بود و در زندان و طی بازجویی های وحشیانه، کلامی از ما نگفت و در واقع مانع از لو رفتن من و تعدادی از بچه های زندان شد. او در جریان میتینگ امجدیه در اثر حمله چماقداران ارتجاع به مردم، دندانهای ردیف جلویش کاملآ خرد شد... رفعت بعد از تحمل سالها زندان، بدلیل فشارهای طاقت فرسای روانی و غم از دست دادن عزیرانش، دچار افسردگی شدید گشته بود. سرانجام در سال ۶۸، رفعت که بهترین دوستان و یاران همبندش را در قتل عام هولناک هزاران زندانی سیاسی از دست داده بود، بیش از این تاب نمی آورد و در اثر تآلمات شدید عاطفی و روانی، در سالن ۲ اوین دست به انتحار میزند و بسوی یاران سر به دارش پر میکشد...

مادر شبستری (خُلدی) که خود در بند و زندان قرار داشت و این چنین مظلومانه شاهد نابودی آشیان زندگی و خانواده اش بود، بیماریش شدت یافت و متعاقبآ بدنبال تغییراتی که در سال ۶۴ در سطح مسئولین زندان شد، او را به بیمارستان منتقل کردند و از آنجا هم بصورت حبس خانگی، مادر را در منزلش تحت نظر و کنترل یکی از بستگان حزب الهی اش قرار دادند... سرانجام بعد از مدتی نه چندان طولانی، مادر با غم جانکاه پرپر شدن عزیزانش و در اندوه ویرانی خانه و خانمان و ایرانش، چشم بر این جهان فروبست و از این دنیا رخت بربست. یادش گرامی و روحش شاد باد.

مادر ملک تاج ( ملک تاج حکیمی) – زندان اوین – سال ۶۳

"مادر ملک تاج" که در سال ۶۱ به همراه فرزندان مجاهدش دستگیر شده بود، در اوین به زیر شدیدترین شکنجه ها برده میشود. این مادر مهربان و مقاوم را که از زنان شجاع خطه شمال ایران بود آن چنان وحشیانه خصوصآ با کابل برق زدند که منجر به از دست دادن بینائی اش شد و شصت پایش نیز دچار عفونت و سپس قطع گردید. در همین فاصله "حسین شریفیان" فرزند دلیر وی در تیرماه سال ۶۱ تیرباران میشود.


مادر ملک تاج حکیمی

بعد از مدت طولانی حبس و شکنجه، بازجوها که دریافته بودند علیرغم تصور اولیه شان، مادر اطلاعات خاصی از فعالیتهای مخفی نداشته، بارها فریبکارانه قول آزادی او را به خانواده اش میدهند. امّا بدلیل اینکه مادر دچار نقص عضو جدی شده بود و مسئولین زندان و دادستانی قصد از بین بردن آثار جرم و جنایت شان را داشتند، سرانجام "مادر ملک تاج" را بیرحمانه در اردیبهشت ماه سال ۶۳ در سن ۴۶ سالگی تیرباران میکنند.

مادر اشرف (اشرف احمدی) – زندان اوین – سال ۶۵

زمانی که در قزل حصار بودم، تعریف مادری را در اوین شنیدم که از زندانیان سیاسی زمان شاه به مدت ۴ سال بوده و حالا علیرغم بیماری و سابقه جراحی قلب و داشتن چهار فرزند، بدون جرم خاصی مدتها بود که بازداشت شده و در زندان بسر میبرد. نکته قابل تأمل این بود که مادر در دهم تیرماه سال ۶۰ دستگیر شده ولی هنوز نتوانسته بودند پرونده ای جهت محاکمه برایش تشکیل دهند. حتی طبق معیارهای خود رژیم حکم او آزادی بود ولی چون حاضر نبود که از کلمه "منافقین" به جای "مجاهدین" استفاده کند از آزادی او امتناع میشد و همچنان در زندان و مرتبآ در بندهای تنبیهی و تحت فشار بسر میبرد. لاجوردی بارها او را تحت فشار قرار داد و از طرق مختلف سعی کرد تا شاید مادر بشکند و کوتاه بیاید اما بی فایده بود. یکبار در اوین او را برای مصاحبه صدا کرده بود. وقتی لاجوردی از او می خواهد که خود را معرفی کند؛ مادر در جواب می گوید:

"اشرف احمدی" .

در ادامه از او اتهامش را می پرسد؛ او جواب می دهد:

"هواداری از مجاهدین خلق". لاجوردی می گوید: هنوز می گوئی "مجاهدین"؟ مادر با خونسردی جواب می دهد:

تا زمانی که در خارج از زندان بودم نامشان این بود اما اگر اینجا اسمشان تغییر کرده من از آن بی اطلاعم!

این جواب باعث خنده زندانیان و تمسخر لاجوردی شده به همین دلیل با عصبانیت به مادر می گوید:

پس هنوز سر عقل نیامدی، هر وقت تغییر عقیده دادی خبرم کن تا آزادت کنم.

وقتی سال ۶۵ در اوین در بندی تنبیهی با "مادر اشرف" همبند شدم با دیدن او و شخصیت والای انسانی اش بیشتر پی بردم که چرا تا به این حد مورد احترام بچه ها میباشد... او همچنان بدون داشتن هیچ حکمی در زندان بسر می برد.

در سال ۶۶ در بند ۳۲۵ که هم اتاق نیز شدیم رابطه مان صمیمانه تر شد. روزی از او پرسیدم: شما که زندانهای دو رژیم را تجربه کردید، چه فرقی بین این دو می بینید؟ در جواب گفت:

شاه و شیخ دو روی یک سکه و هر دو دیکتاتورند، امّا در زندان شاه، در کنار همه فشارها و سرکوبها، حداقل برای زندانیان سیاسی هویت قائل بودند ولی شیخ شیاد تابع هیچ معیار و میزانی نیست، تاریخ اخیر چنین دیکتاتوری بی رحمی را تجربه نکرده بود...


مادر اشرف احمدی

یکی از روزهای تابستان سال ۶۶ و روز ملاقات با خانواده ها بود. بچه های بند در سریهای بیست نفره به ملاقات میرفتند. آنروز وقتی مادر اشرف از ملاقات برگشت، حال و هوای همیشگی را نداشت. غمگین و گرفته بود و پس از مدتی به آرامی سر نماز رفت. حین خواندن نماز و نیایش احساس کردیم بی اختیار اشک می ریزد. نگران شدیم و از او حال خانواده را جویا شدیم. دریافتیم که همسر او چند روز قبل از ملاقات در یک تصادف رانندگی در جاده تهران – مشهد کشته شده است. آن روز فرزندان کوچک و نوجوان مادر به ملاقات آمده و خبر مرگ پدر و تنهاتر شدنشان را به او اطلاع داده بودند. چه ضربه سختی برای او بود و هیچ کاری هم از دستش ساخته نبود...

آنروز عصر به خواست همۀ ما و بخصوص کاپیتان محبوبمان فروزان (عبدی) برنامه ورزش جمعی و مسابقات والیبال روزانه مان را تعطیل کردیم و بلافاصله به احترام "مادر اشرف" دست بکار برگزاری مراسم ختمی در اتاق محقرمان شدیم. تقریبآ همۀ بچه های بند با عقاید و گرایشات سیاسی مختلف به دیدار مادر آمده و با او همدردی کردند. سپس در جمع خودمانی تر کمی دعا از قرآن و نهج البلاغه خوانده شد و پس از آن همبند عزیزم فضیلت (علامه) ترانه خاطره انگیز "نوایی" که ترانۀ مورد علاقه مادر بود را با صدای زیبایش ترنم کرد...

قطرات اشک بر صورت مهربان مادر می غلطید و ما از غم او غمگینتر...

فوت همسر و تنها ماندن فرزندان کوچک و نوجوان او نیز عاملی جهت سست شدن مادر در دفاع از آرمانهای انسانی اش نشد و علیرغم همه عواطف و تمنیات بی پایان مادریش، به میهن و مردمش پشت نکرد. سرانجام در روز ۹ مرداد سال ۶۷ و در پروسه جنایتکارانه قتل عام هزاران زندانی سیاسی، مادر مجاهد "اشرف احمدی" در سن ۴۷ سالگی، بعد از هفت سال اسارت، با دفاع از هویت سیاسی خویش سربه دار شد.


بی شک در لحظۀ قرار گرفتن طناب دار بر گردن سرفرازش، او با قلب بیمار امّا به وسعت دریایش، به همۀ کودکان و مادران ایرانی تحت ستم "جمهوری جلادان" می اندیشید و با عشق به صلح و آزادی، در قلوب یک نسل و یک خلق جاودانه شد.


در طی سالهای ننگین حکومت آخوندی، چه بسیار پدر و مادرانی که با داغ جانسوز شهادت فرزندان آزادیخواهشان و درد فِراق عزیزان دربندشان و یا حتی در حسرت دیدار مزار و نشانی از یوسفان گم گشته و هرگز بازنگشته خویش، ذره ذره سوختند و همچون شمع آب شدند و مظلومانه چهره در نقاب خاک کشیدند.

در همین جا با احترام یاد میکنم از "مادر عسکری زاده" و "پدر نبئی" و ... که بعد از تحمل سالیان سال داغ و فراق عزیزان، در ماههای اخیر به ابدیت پیوستند.

همچنین گرامی میدارم یاد مادر "حیات محمدی بهمن آبادی"، مادر ِ مریم و رضا محمدی بهمن آبادی از مجاهدین سربه دار قتل عام ۶۷، را که مدتی پیش جان به جانان سپرد. یاد چهره مهربان او در سالن ملاقات زندان قزل حصار همواره با ما خواهد بود...

آری سخن از "مادران نسل انقلاب" است؛ هزاران هزار مادر فداکاری که دوشادوش فرزندان دلاور خویش، در صف "آزادی" رو در روی فاشیسم مذهبی ایستادند و با شهامت "نه" گفتند و البته بهای گزاف آن را نیز با "هست و نیست" خود پرداختند. سخن از خیل مادران آگاه و آزادیخواهی است که در بحبوحه جنگ افروزی میهن برباد ده و جنگ طلبی دیوانه وار ملایان حاکم، پشت و پناه نسل انقلاب و پیشگامان آزادی شدند و در یک کارزار پرفتنه و تاریخی، منادی "صلح" گردیدند و نه فقط در حرف و شعار، که در عمل و به قیمت جانشان و فرزندان عزیزتر از جانشان، براستی "مادران صلح و آزادی" مام میهن ما شدند.

بی گمان نسل فاتح فردا، قدر و منزلت این مادران دلاور ولی گمنام را که در سیاهترین دوران تاریخ کشورمان ایران، با عزیزانشان سوختند ولی با ستم نساختند، بیشتر و بهتر باز خواهند یافت.

"روز جهانی زن" بر همه مادران فداکار و همه زنان شجاع و تمام انسانهای آزاده، بخصوص پیشگامان خط مقدم "آزادی" گرامی باد

سه‌شنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۶


سهیل آصفی عزیز آزاد شد

دوشنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۶

لیست اسامی زندانیان سیاسی ، عقیدتی ، امنیتی تهیه شده توسط سه گروه حقوق بشری ( شهریور ماه 86 )

از زمان روی کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی در بهمن 57 تا کنون بسیاری از انسان های دگر اندیش توسط سیستم سرکوب این رژیم بازداشت ، شکنجه و زندانی شدند.

واژه زندانی سیاسی در ایران توسط مسئولین رژیم جمهوری اسلامی با کلمات اسلامی تغییر پیدا کرد تا هر زمان و هر کجا از آنها به عنوان مهدورالدم ، مفسد فی الارض ، محارب ، منافق و ... یاد کند و بدین شیوه آنها را به چوبه های اعدام و تیر باران می فرستد.

با روی کار آمدن چنین رژیمی که تعریف زندانی سیاسی در آن قابل حل نیست و بدین وسیله با تهیه لیستی از زندانیان سیاسی ، عقیدتی و امنیتی با توجه به اعلامیه جهانی حقوق بشر و کنوانسیون های حقوق بشری سازمان ملل متحد قصد داریم زندانیان سیاسی ، عقیدتی و امنیتی را به سازمان های حقوق بشری معرفی کرده و برای آزادی آنها تلاش کنیم .

در این زمینه قصد داریم آخرین وضعیت تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی را به اطلاع مردم ایران و سازمان های حقوق بشری برسانیم .

فعالان حقوق بشر در ایران از تمامی سازمان های حقوق بشری برای آزادی کلیه زندانیان سیاسی و عقیدتی در ایران استمداد می طلبد.

تاریخ به روز رسانی : 22.09.2007

( لیست توسط گروه تحقیقات فعالان حقوق بشر در ایران در حال تکمیل است در جهت تکمیل آن از تمامی سازمان های حقوق بشری همراستا دعوت به همکاری می شود همچنین از دیگر فعالین در خواست داریم در جهت تکمیل آن به ما یاری رسانند ، کلیه مسئولیت لیست زندانیان بر عهده سازمان معرف آن می باشد )

شماره تماس با آقای اسفندیار بهارمس جهت دریافت نام زندانیان سیاسی ، عقیدتی ، امنیتی که در لیست وجود ندارد به قرار زیر می باشد . لطفا در صورت عدم پاسخ ضمن معرفی خود و نام زندانی شماره تلفنی جهت تماس اعلام فرمائید.
Tel: 001 - 310-598-3634
Email: Hra.Iran@Gmail.com

لیست منتشر شده توسط گروه تحقیق فعالان حقوق بشر در ایران ( بروز رسانی در شهریور 86)

شماره
نام
نام خانوادگی
اتهام
محل نگهداری
حکم
1
دکتر سعید
ماسوری
سازمان مجاهدین خلق
اتاق 122 بند 209اوین
ابد
2
محمد
ابراهیمی
علم حق عدالت
سلول 127 بند209 اوین

3
ابوالفضل
جهاندار
فعال دانشجویی
بند 350 زندان اوین
2/5 سال
4
سعید
درخشندی
فعال دانشجویی
بند 350 زندان اوین
3/5 سال
5
دکتر کیوان
انصاری
فعال دانشجویی
بند 350 زندان اوین
3 سال
6
احسان
منصوری
فعال دانشجویی
اتاق 64 ، بند 209 زندان اوین

7
سید مهدی
موسوی
امنیتی
بند 209 زندان اوین

8
صالح
کهن دل
سازمان مجاهدین خلق
بند 350 زندان اوین

9
حسین
عسگری

بند 7 سالن 1

10
عبدالله
المنصوری
فعال حقوق بشر


11
فرهاد
وکیلی
پژاک
بازداشتگاه اطلاعات سنندج

12
محمد حسن
فلاحی زاده
روزنامه نگار
بند 350 زندان اوین

13
آیت الله
کاظمینی بروجردی
روحانی
بند 209 زندان اوین

14
علی
حیدریان
پ ک ک
بازداشتگاه اطلاعات سنندج

15
رضا
ملکیان
امنیتی
اتاق 122 ، بند 209 زندان اوین

16
ابراهیم
مددی
فعال کارگری


17
فرزاد
کمانگر
فعال سیاسی کرد
بازداشتگاه اطلاعات سنندج

18
سید داوود
عبدالهی مقدم
امنیتی
بند 7 سالن 5 زندان اوین
اعدام
19
مجید
کاووسی فر
عقیدتی

اعدام شد
20
دکتر ابراهیم
افشار
امنیتی
بند 350 زندان اوین

21
دکتر
آقا جانی
امنیتی
سلول 114، بند 209 زندان اوین

22
دکتر
قیاسی
امنیتی
بند 8 زندان اوین

23
احمد
رشیدی نیا
امنیتی
اتاق 122 ، بند 209 زندان اوین

24
منصور
سعیدیان
در ارتباط با نشریه امیر کبیر
اتاق 1 ، بند 209 زندان اوین

25
ولید
حمیدی
امنیتی
بند 8 زندان اوین
5 سال
26
عباس
جبلی حقیقی تنها
فعال سیاسی
بند 350 زندان اوین

27
کوروش
فلاح
امنیتی
بند 209 زندان اوین

28
علی
شاکری
امنیتی
بند 209 زندان اوین

29
مصطفی
سنگ تراش
جاسوسی
بند 209 زندان اوین

30
محمدحسین
مهرزاد
فعال دانشجویی


31
احمد
قصابان
فعال دانشجویی
اتاق 64 ، بند 209 زندان اوین

32
علی
حسن

زندان اورمیه

33
داوود
رضوی
فعال کارگری


34
یعقوب
سلیمی
فعال کارگری


35
همایون
جابری
فعال کارگری


36
علی
فرحبخش
روزنامه نگار
بند 350 زندان اوین

37
سعید
ایزدبخش
فعال دانشجویی
بند 209 زندان اوین

38
زینب
شادفر
فعال حقوق بشر
زندان وزرا

39
یعقوب
یاد علی
وبلاگ نویس


40
ساسان
بابایی
پژاک
زندان سنندج

41
محمد
عبداللهی

زندان طبس

42
عمر
امامی
حزب دموکرات کردستان
زندان مرکزی یزد
21 سال
43
یاسر
مجیدی
سازمان مجاهدین خلق
زندان مرکزی بیرجند
25 سال
44
حیدر
نوری
سازمان مجاهدین خلق
زندان مرکزی سمنان
25 سال
45
آرش
خاندل



46
اشکان
غیاثوند



47
حسن
محمودی


13 سال
48
دکتر ایرج
فرجادی
فعال سیاسی
زندان مشهد

49
ناصر
خیراللهی



50
اکبر
سنجابی
سازمان مجاهدین خلق
زندان دیزل آباد کرمانشاه
ابد
51
محمد
ویضی
سازمان مجاهدین خلق
زندان دیزل آباد کرمانشاه
9 سال
52
پیمان
خنجری
سازمان مجاهدین خلق
زندان دیزل آباد کرمانشاه
27 سال
53
علی
صالحی
حزب دموکرات کردستان
زندان دیزل آباد کرمانشاه
22 سال
54
محمد
مرادی
حزب دموکرات کردستان
زندان دیزل آباد کرمانشاه
22 سال
55
حمید
عزکل
سازمان مجاهدین خلق
زندان دیزل آباد کرمانشاه
6 سال
56
ستاره
ارکزواری
سازمان مجاهدین خلق
زندان دیزل آباد کرمانشاه
10 سال
57
محمد سعید
عبدالهی
کومله
زندان دیزل آباد کرمانشاه
10 سال
58
روح الله
عسگری
سازمان مجاهدین خلق
زندان اصفهان
11 سال
59
محمد
مهربان پور
سازمان مجاهدین خلق
زندان اصفهان
11 سال
60
سعید
کنگر
سازمان مجاهدین خلق


61
ناظم
بریحی
بمب گذاری - اهواز
زندان اهواز
اعدام
62
قاسم
زند

زندان اوین

63

اقبال پور

زندان اوین

64
مسعود
سماواتیان
یاران بروجردی


65
علیرضا
منتظر صائب
یاران بروجردی


66
علی
شهرابی فراهانی
یاران بروجردی


67
حبیب
قوتی
یاران بروجردی


68
احمد
کریمیان
یاران بروجردی


69
مجید
الستی
یاران بروجردی


70
عبدالرضا
هلیچی
بمب گذاری - اهواز
زندان اهواز
اعدام
71
طاهر
تمیمی
فعال عرب اهواز
5 سال تبعید اردکان یزد
15 سال
72
توفیق
حمادی
فعال عرب اهواز
5 سال تبعید به سردسیر کرمان
8 سال
73
صعود
صلیتی
فعال عرب اهواز
4 سال تبعید به قزوین
9 سال
74
محمد
جلالی
فعال عرب اهواز
3 سال تبعید به آذربایجان شرقی
8 سال
75
محسن
باوی
فعال عرب اهواز
تبعید به نیک شهر
20 سال
76
عماد
باوی
فعال عرب اهواز
،تبعید به قائم شهر
25 سال
77
هانی
باوی
فعال عرب اهواز
10 سال تبعید
11 سال
78
شيث
اماني
فعال کارگری


79
صديق
كريمي
فعال کارگری


80
مسلم
باوی
فعال عرب اهواز
10 سال تبعید به اراک
16 سال
81
ضامن
باوی
فعال عرب اهواز
زندان اهواز
اعدام
82
اسد
باوی
فعال عرب اهواز
زندان اهواز
10 سال
83
محمد علی
سواری
فعال عرب اهواز
زندان اهواز
اعدام شد
84
ریسان
سواری
فعال عرب اهواز
زندان اهواز
اعدام
85
ارکان
سواری
فعال عرب اهواز
زندان اهواز

86
رحیم
عفرائی
فعال عرب اهواز
محکوم به 3 سال تبعید

87
علی
مطبوعی
فعال عرب اهواز
زندان اهواز

88
علی
حلفی
فعال عرب اهواز


89
مهدی
خضیراوی
فعال عرب اهواز


90
احمد
آلبوغیش
فعال عرب اهواز

6 سال
91
جواد
جابری
فعال عرب اهواز

5 سال
92
عزیز
کارفی
فعال عرب اهواز

3 سال
93
عزیز
ساعدی
فعال عرب اهواز

2 سال
94
لیلا
کعبی
فعال عرب اهواز

اعدام
95
جواد
نیمی
فعال عرب اهواز


96
دکترعوده
عفراوی
فعال عرب اهواز
تبعید به زندان اردبیل
20 سال
97
مسلم
الهائی
فعال عرب اهواز
تبعید به خرم آباد
1 سال
98
عبدالله
سعیدی
فعال عرب اهواز
بند 8 سالن 7
2 سال
99
شبیب
خسرجی
فعال عرب اهواز
تبعید به زندان اراک
2 سال
100
بهروز
جاوید تهرانی
فعال دانشجویی
زندان گوهردشت کرج
7 سال
101
امیر حشمت
ساران
دبیر کل جبهه اتحاد ملی
زندان گوهردشت کرج
15 سال
102
شهرام
پور منصوری
امنیتی
زندان گوهردشت کرج
اعدام
103
فرهنگ
پور منصوری
امنیتی
زندان گوهردشت کرج
اعدام
104
علیرضا
کرمی خیر آبادی
امنیتی - سیاسی
زندان گوهردشت کرج
اعدام
105
افشین
بایمانی
سازمان مجاهدین خلق
زندان گوهردشت کرج
ابد
106
کریم
معروف عزیز
جاسوسی
زندان ارومیه

107
حسین
کاووسی فر
امنیتی
زندان گوهردشت کرج
اعدام شد
108
محمد
زارع
مستند ساز
زندان گوهردشت کرج

109
خالد
حردانی
امنیتی
زندان گوهردشت کرج
اعدام
110
فاضل
رمضانی
امنیتی - سیاسی
زندان گوهردشت کرج
اعدام شد
111
حاجت مراد
محمدی
امنیتی - سیاسی
زندان گوهردشت کرج
اعدام شد
112
جواد
حسن دولابی
امنیتی
زندان گوهردشت کرج

113
مسعود
حیدری دولابی
امنیتی
زندان گوهردشت کرج

114
حامد
رمضانی دولابی
امنیتی
زندان گوهردشت کرج

115
منصور
دادپور
سازمان مجاهدین خلق
بند 4 سالن 10 زندان گوهردشت

116
کیوان
رفیعی
فعال حقوق بشر
بند 7 زندان اوین

117
علیرضا
اربابی قهرودی
یاران بروجردی
بند 7 زندان اوین

118
سرهنگ محمد
غلامی
امنیتی
بند 7 زندان اوین

119
سرگرد خلبان
قاسمی
امنیتی
بند 7 زندان اوین

120





121
سید حمید
سید علی خانی
روحانی
بند 7 زندان اوین

122
علیرضا
ده هیجده
یاران بروجردی
بند 7 زندان اوین

123
بابک
دادبخش
هویت طلب ترک
بند 7 زندان اوین

124
محمد کریم
عبدالرحمانی
امنیتی
بند 7 زندان اوین

125
مصطفی
دریا نورد
انجمن پادشاهی
بند 350 زندان اوین

126
اردشیر
رزاقی
امنیتی
بند 350 زندان اوین

127
مجید
ارجان
پ ک ک
بند 8 سالن 9 زندان اوین
10 سال
128
جمال
بهادری جهرومی
قربانی مبارزه با مفاسد اقتصادی
بند7 زندان اوین

129
محمد رضا
حروی
تبلیغ علیه نظام
بند8 زندان اوین

130
حسین
داروغه
امنیتی
بند8 زندان اوین

131
سرگرد
شارماسینگ
امنیتی
بند8 زندان اوین
5 سال
132
اصغر
طباطبایی
روحانی
بند 7 سالن 5 ، زندان اوین

133
سهیل
آصفی
روزنامه نگار
بند 209 زندان اوین

134
مصطفی
علوی جداعی
امنیتی
بند 8 زندان اوین

135
رقیه
جابری
عقیدتی
بند 3 زنان زندان اوین
5 سال
136
داوود
همتی
سازمان مجاهدین خلق
زندان اوین
3 سال
137
غلام حسین
کلبی
سازمان مجاهدین خلق
بند 350 زندان اوین
ابد
138
احمد
باطبی
فعال دانشجویی
مرخصی استعلاجی
15 سال
139
سعید
شاه قلعه ای
سازمان مجاهدین خلق
بند 350 زندان اوین
ابد
140
عبدالرضا
رجبی
سازمان مجاهدین خلق
بند 350 زندان اوین
ابد
141
حشمت الله
طبرزدی
دبیر کل جبهه دموکراتیک
بند 350 زندان اوین
مرخصی
142
سعید
ناصح
سازمان مجاهدین خلق
بند 350 زندان اوین
3/5 سال
143
هاشم
شاهی نیا
سازمان مجاهدین خلق
بند 350 زندان اوین

144
عباس
شیررضا
جاسوسی
بند 350 زندان اوین

145
جلیل
آقاجانی
امنیتی
بند 350 زندان اوین

146
دکتر مهدی
قیاسی نژاد
امنیتی
بند 8 زندان اوین

147
سعید
سنگر
سازمان مجاهدین خلق
زندان ارومیه
ابد
148
حمید رضا
برهانی
سازمان مجاهدین خلق
بند 350 زندان اوین

149
وحید
رضا پور
سازمان مجاهدین خبق
زندان مرکزی ارومیه

150
امیر
پرویزی
سازمان مجاهدین خلق


151
حسن
خبیری نیا



152
حسین
غضنفری
انجمن پادشاهی ایران


153
ارژنگ
داوودی
جاسوسی
بند 350 زندان اوین
14 سال
154
مهندس احمد
رشید نیا
جاسوسی


155
حسین
حمزوی
سازمان مجاهدین خلق

ابد
156
سعید
کریمی
سازمان مجاهدین خلق

6 سال
157

عرفانیان
تبلیغ علیه نظام


158
غلامحسین
رهبری



159
مادح
احمدی
فعال کرد


160
امیر
لاجوردی



161
مسعود
باستانی
روزنامه نگار

6 ماه
162
محسن
باپیری
انجمن پادشاهی
زندان ارومیه

163
محمد
پرتوی
شرکت در تظاهرات

4 سال
164
مهدی
بوترابی
مدیر پرشین بلاگ


165
پوریا
مفرح
فعال حقوق بشر


166
حسن
ناهید
امنیتی

3 سال
167
جمشيد
لك
درویش گنابادی


168
سعيد
حميدان
فعال عرب اهواز

20 سال
169
بهروز
کریمی کرند
سازمان مجاهدین خلق
زندان همدان
15 سال
170
فرهاد
بابا زاده

اتاق 10 بند209 زندان اوین

171
هادی
قابل
جبهه مشارکت


172
محمد
ملک زاده
سازمان مجاهدین خلق
زندان اصفهان

173
عباس
عسگری زاده
سازمان مجاهدین خلق
بند 350 زندان اوین

174
رضا
بابا سوار
انجمن پادشاهی
بند7 سالن 3 ، زندان اوین

175
منصور
اسانلو
فعال کارگری
بند 209 زندان اوین

176
محمد سعید
رضا پور
تبلیغ علیه نظام
اتاق 121 بند 209زندان اوین

177
محمد یوسف
نارویی
امنیتی
بند 7 سال 1 زندان اوین

178
عدنان
حسن پور
روزنامه نگار


179
محمد صدیق
کبودوند
فعال حقوق بشر
بند 209 زندان اوین

180
هیوا
بویتمار
فعال مدنی


181
فاطمه
حاجیلو



182
طاهر
صادقی
فعال کارگری


183
مسعود
مزروعی

زندان اصفهان

184
صالح
محمودی
حزب دموکرات کردستان
زندان همدان
15 سال
185
سوران
مهرشاد


5 سال
186
واحد
غریبی


5 سال
187
حامد
پاوه ای
حزب دموکرات کردستان

7 سال
188
حسن
محمودی

زندان نقده

189
حیدر
بایل زیدی

زندان نقده

190
صلاح
گزنی

زندان نقده

191
جعفر
ملائکه
حزب دموکرات کردستان
زندان نقده

193
خالد
فریدونی

زندان همدان

194
عثمان
مصطفی پور

زندان همدان

195
مهدی
قاسم زاده
اهل حق
زندان ارومیه
اعدام +5 سال
196
عبادالله
قاسم زاده
اهل حق
زندان ارومیه
اعدام +5 سال
197
بخش علی
محمدی
اهل حق
زندان ارومیه
اعدام +5 سال
198
سهند علی
محمدی
اهل حق
زندان ارومیه
اعدام +5 سال
199
فرهاد
میرزایی
القاعده
زندان ارومیه
9 سال
200
علی
خدابخش
گایپ ( پان ترکیسم )
زندان ارومیه
1 سال
201
هادی
حمیدی شفیق
گایپ ( پان ترکیسم )
زندان ارومیه
17 ماه
202
یاشار

گایپ ( پان ترکیسم )
زندان ارومیه
با قید وثیقه آزاد
203
ابراهیم
معینی نقده
گایپ ( پان ترکیسم )
زندان ارومیه
1 سال
204
سید کریم
حسینی
آتش سرخ
زندان ارومیه
7 سال
205
ایوب
حقیقی
آتش سرخ
زندان ارومیه
7 سال
206
عبدالخالق
طلوعی
شرکت در تظاهرات
زندان ارومیه
2 سال + 3 ماه
207
رحیم
بادبدست
فعالیت تبلیغی علیه نظام
زندان ارومیه
2 سال
208
پیمان
فتاحی
عضو گروه فرهنگی رام الله
بند 209 زندان اوین

209
لقمان
بیستونی
حرب دموکرات کردستان
زندان مرکزی بندرعباس

210
مطلب
احمد پور
حزب دموکرات کرستان
زندان مرکزی بندعباس

211
مجید
توکلی
فعال دانشجویی
اتاق 64 ، بند 209 زندان اوین

212
منصور
فرجی
فعال سیاسی
بند 209 زندان اوین

213
عباس
خرسندی
فعال سیاسی
بند209 زندان اوین

214
قاسم
شیرزادیان
فعال سیاسی
بند209 زندان اوین

215
میثم
رودکی
فعال سیاسی
بند 209 زندان اوین

216
بهرام
راسخی فر
فعال سیاسی
بند209 زندان اوین

217
سپیده
پورآقایی
فعال سیاسی
بند209 زندان اوین

218
حمزه
سواری
فعال عرب
زندان کارون اهواز

219
عبدالمام
زائری
فعال عرب
زندان کارون اهواز

220
جعفر
سواری
فعال عرب
زندان کارون اهواز
اعدام شد
221
رحیم
رحیم زاده
فعال کرد

3 سال
222
هادی
آماده باش
روحانی
بند7

223
ابراهیم
باغچه سرایی
شرکت در مراسم 67
بند209 زندان اوین

224
علی
سارمی
شرکت در مراسم 67
بند 209 زندان اوین



لیست منتشر شده توسط کمیته دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجان ( بروز رسانی در مرداد 86 )
شماره
نام
نام خانوادگی
اتهام
محل نگهداری
حکم
1
سعید
متین پور
فعال قومی
بند209 زندان اوین

2
جلیل
غنی لو
فعال قومی
بند209 زندان اوین

3
بهروز
صفری
فعال قومی


4
کریم
پذیره
فعال قومی
بازداشتگاه اطلاعات نقده

5
ولی
صیامی
فعال قومی
بازداشتگاه اطلاعات نقده

6
امیر
فراهانی
فعال قومی
بازداشتگاه اطلاعات نقده

7
مهندس ابراهیم
معینی
فعال قومی
زندان ارومیه
10 ماه
8
حسین
فروهیده(خطیبی)
جاسوسی
زندان خوی

9
ایرج
ناجی
جاسوسی
زندان خوی

10
اكبر
نيكجو
فعال قومی
بازداشتگاه اطلاعات ارومیه

11
ائلياز
يئکنلی
فعال قومی
بند 12 زندان ارومیه

12
مهدی
نوری( ائلمان)
فعال قومی
بند 12 زندان ارومیه

13
امیر بنایی
کاظمی
فعال قومی
زندان تبریز

14
هادی
حمیدی
فعال قومی
بند 12 زندان ارومیه

15
ائلياز
يکتلي
فعال قومی
بند 12 زندان ارومیه

16
محمدرضا
عوض پور
ه
بند 4، زندان تبریز

17
انصار
قاراداغلی
فعال قومی
زندان تبریز

18
مهندس عبدالله
عباسی
فعال قومی
زندان تبریز

19
علی(سلیمان)
شبانی
فعال قومی
زندان تبریز

20
عباس
لسانی
فعال قومی
زندان اردبیل

21
حسین رستمی
رستمی
فعال قومی
زندان تبریز

22
میر ستار
محمدی
فعال قومی
زندان تبریز

23
مسعود
سلطانی
فعال قومی
زندان اردبیل

24
صالح
کامرانی
وکیل مدافع


25






لیست منتشر شده توسط سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان ( بروز رسانی در مرداد 86 )

شماره
نام
نام خانوادگی
اتهام
محل نگهداری
حکم
1
بخشعلی
محمدی
اقلیت مذهبی

اعدام
2
یونس
آقایان
اقلیت مذهبی

اعدام
3
مهدی
قاسم زاده
اقلیت مذهبی

اعدام
4
عباداله
قاسم زاده
اقلیت مذهبی

اعدام
5
سمندعلِی
محمدِی
اقلیت مذهبی

اعدام
6
بخشعلِی
محمدِی
اقلیت مذهبی

اعدام
7
خالد
فریدونی
حزب دموکرات کردستان

ابد
8
عمر
فقیه پور
حزب دموکرات کردستان

ابد
9
محمد
ناصری
حزب دموکرات کردستان

ابد
10
حسن
محمودی
حزب دموکرات کردستان

ابد
11
سید طاهر
عبداله پور
حزب دموکرات کردستان

ابد
12
زاهد
مصطفوی
حزب دموکرات کردستان

ابد
13
رسول
عبداله پور
حزب دموکرات کردستان

ابد
14
سهراب
اسماعیل
حزب دموکرات کردستان

ابد
15
مظفر
نصرالدینی
حزب دموکرات کردستان

5 سال
16
ابراهیم
خورندی
حزب دموکرات کردستان

23 سال
17
اسعد
مازوجی
حزب دموکرات کردستان

23 سال
18
عزیز
محمد جانی
حزب دموکرات کردستان

20 سال
19
خالد
استاد قاضی
حزب دموکرات کردستان

20 سال
20
حسین
کرمی
حزب دموکرات کردستان

20 سال
21
جمال
پر
حزب دموکرات کردستان

7 سال
22
جعفر
ملائکه
حزب دموکرات کردستان

8 سال
23
جمال
زارعی
کومله

7 سال
24
محمد امین
پروشان


15 سال
25
مد لیلانی



15 سال
26

قادر پور


11 سال
27
قادر
جولا


15 سال
28
رضا
امینی


20 سال
29
هلمت حسن
آذر پور


15 سال
30
عبداله
محمدی


15 سال
31
فاتح
حیرانی


6 سال
32
طاها
احمدی


4 سال
33
سلیمان
مینا پاک


2 سال
34
جهانگیر
بادوزاده


اعدام
35
محمد علی
زایله
کومله

ابد
36
توفیق
مرادی
کومله

ابد
37
آزاد
صادقی
کومله

ابد
38
ناصر
صدقی
کومله

ابد
39
جمال
حسینی
کومله

5 سال
40
مسعود
حسین پناه


ابد
41
مصطفی
علی محمد


ابد
42
شیلان
ارومیه ای


5 سال
43
کیوان
سرابی


5 سال
44
علی احمد
سلیمان


7سال
45
ایوب
هنرور


7سال
46
ایوب
حقیقی


7سال
47
خالد
مینا زاده
حزب خبات

25 سال
48
ناصر
ساطوری
کومله

20 سال
49
حبیب
اله نادری


18 سال
50
محمد
ویسی


18 سال
51
محمود
رحمانی


17 سال
52
مجید
رحمانی


16 سال
53
بهمن
پیکال


6 سال
54
سید کریم
حسینی


6 سال
55
فرزاد
راوند


6 سال
56
هژار
قادری


اعدام
57
سید محسن
رستمی



58
سعید دلایی
میلان



59
حسن
حکمت دمیر



60
محمد
خیر خالد رمضان



61
اسعد
امیری



62
عبدالخالق
طلوعی



63
منصور
محمدی



64
علی قاسمی
فتح آبادی



65
ابوبکر
باپیری



66
خضر
سعید نژاد



67
محمدصالح
کوخاشیره



68
خالد
شیرزاد



69
ابوبکر
تیکان‏



70
آوات
قریشی



71
دارا
قریشی



72
محمد امین
سلیمیان



73
سعداله
سلطانیان



74
خضر
مولودی



75
ریبوار
سلیمیان



76
کامل
سلیمیان



77
حیدر
سرچمی



78
ابراهیم
عاشقی



79
کریم
امینی



80
خسرو
قربانی‏



81
احمد
حسینی



82
واحد
هرمز آباد



83
علی
قربانی



84
هژار قادر
ریحانی



85
کاوه
بهرامی



86
ایوب
رحمانی



87
نامدار
رحمانی



88
دلیر
روژهلاتی



89
عثمان
قادری



90
شهرام
عزیزپور



91
زانکو
رحمتی



92
آرام
رضازاده



93
یاسر
گلی



94
کاوه
رسولی



95
ابراهیم
صالحی



96
حسین
محمدی



97
انور
عزیزی‏



98
مصطفی
احمد نژاد



99
کیوان
صابری



100
شهرام
گرجانی



101
کمال
پروینی



102
صابر
شادمند



103
جمال
عجمی



104
حسین
عموزاده



105
رسول
رزم



106
مصطفی
رسول نیا



107
لقمان
مهری



108
افشین
محمدی



109
محمد طاهر
علی پور



110
علی
باسبار



111
اکبر
اقدسی



112
محمد ابراهیم
بهبودی



113
یوسف
قاسمی



114
علیرضا
عبداللهی



115
تقی
پاشاپور



116
کریم
نوروزی مقدم



117
حسین
قابلی



118
محمد
قابلی



119
مقصود
ورمزیار



120
سید حجت
ابراهیمی‏



121
ابوبکر‏
میرزا قادری



122
قادر
احمدی



123
عثمان
میرزا قادری



124
محمد امین
رسولی



125
شهریار
قبال



126
سیامند
شابویی



127
صلاح الدین
احمدی



128
حسين
فيضي



129
محمد
داوری امین



130
محمد رضا
خوانساری



131
والی
دروری



132
نعمت الله
شجاعی گنجی



133
راشد
سوئدی



134
منصور
بلوچ رزاعتکار



135
باقر
دهقانی



136
روح الله
کبیری



137
مصطفی
رهپیش



138
علی
داوری



139
لقمان
بیستونی



140
مطلب
احمد پور



141
ابراهیم
مومنی



142
علی اکبر
اقدسی



143
عباس
عبدی



144
حسین
رضاییان



145
یوسف
قاسمی



146
علیرضا
عبداللهی



147
تقی
پاشاپور



148
کریم
نوروزی مقدم



149
حسین
قابلی



150
محمد
قابلی



151
مقصود
ورمزیار



152
رویز یکانی
زارع(ائلیار)



153
بابک
آذر اغلو



154
علی
پور علی



155
صابر
بیت اللهی



156
کریم
یوسفی عدل



157
كمال
نويدي



158
محمود
صالحي



159
محمد شفیع
خانزاده



160
جلال
کویدریلو



161
شاهین
حسنی



162
مهدی
بازمانی



163
بهکام
محمدی



164
امیر
آقازاده



165
مجید
هاشمپور



166
عین الله
آهنگری



167
محمد آرام
نصرت پور



168
مصطفی
سلیمی
محاربه

اعدام
169
عدنان
حسن پور
روزنامه نگار

اعدام
170
هيوا
بوتيمار
فعال مدنی

اعدام
171
محمد صادق
کبودوند
فعال حقوق بشر
بند 209 زندان اوین

172
اجلال
قوامی
روزنامه نگار
زندان سنندج

173
رضا
محمدی


15 سال
174
مهدی
باهله
کومله
زندان ارومیه
ابد
175
حمزه
بنی شجاع
سازمان مجاهدین خلق
زندان ارومیه
ابد
176
سعید
کریمی
سازمان مجاهدین خلق
زندان ارومیه
6 سال
177
عثمان
مصطفی پور
حزب دموکرات کردستان
زندان ارومیه
ابد
178
اسد
امینی
کومله
زندان ارومیه
3 سال
179
عزیز
صادقی
حزب دموکرات کردستان
زندان ارومیه
ابد
180
سید طاهر
عبدالله پور
حزب دموکرات کردستان
زندان ارومیه
ابد
181
خلیل
مصطفی رجب

زندان سقز
16 سال
182
عبدالله
حسینی

زندان سقز
6 سال
183
آکو
کرد نسب
روزنامه نگار


184
زانیار
مسگری


6 ماه
185
صباح
نصری



186
هدایت
غزالی