سه‌شنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۶


سهیل آصفی عزیز آزاد شد

دوشنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۶

لیست اسامی زندانیان سیاسی ، عقیدتی ، امنیتی تهیه شده توسط سه گروه حقوق بشری ( شهریور ماه 86 )

از زمان روی کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی در بهمن 57 تا کنون بسیاری از انسان های دگر اندیش توسط سیستم سرکوب این رژیم بازداشت ، شکنجه و زندانی شدند.

واژه زندانی سیاسی در ایران توسط مسئولین رژیم جمهوری اسلامی با کلمات اسلامی تغییر پیدا کرد تا هر زمان و هر کجا از آنها به عنوان مهدورالدم ، مفسد فی الارض ، محارب ، منافق و ... یاد کند و بدین شیوه آنها را به چوبه های اعدام و تیر باران می فرستد.

با روی کار آمدن چنین رژیمی که تعریف زندانی سیاسی در آن قابل حل نیست و بدین وسیله با تهیه لیستی از زندانیان سیاسی ، عقیدتی و امنیتی با توجه به اعلامیه جهانی حقوق بشر و کنوانسیون های حقوق بشری سازمان ملل متحد قصد داریم زندانیان سیاسی ، عقیدتی و امنیتی را به سازمان های حقوق بشری معرفی کرده و برای آزادی آنها تلاش کنیم .

در این زمینه قصد داریم آخرین وضعیت تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی را به اطلاع مردم ایران و سازمان های حقوق بشری برسانیم .

فعالان حقوق بشر در ایران از تمامی سازمان های حقوق بشری برای آزادی کلیه زندانیان سیاسی و عقیدتی در ایران استمداد می طلبد.

تاریخ به روز رسانی : 22.09.2007

( لیست توسط گروه تحقیقات فعالان حقوق بشر در ایران در حال تکمیل است در جهت تکمیل آن از تمامی سازمان های حقوق بشری همراستا دعوت به همکاری می شود همچنین از دیگر فعالین در خواست داریم در جهت تکمیل آن به ما یاری رسانند ، کلیه مسئولیت لیست زندانیان بر عهده سازمان معرف آن می باشد )

شماره تماس با آقای اسفندیار بهارمس جهت دریافت نام زندانیان سیاسی ، عقیدتی ، امنیتی که در لیست وجود ندارد به قرار زیر می باشد . لطفا در صورت عدم پاسخ ضمن معرفی خود و نام زندانی شماره تلفنی جهت تماس اعلام فرمائید.
Tel: 001 - 310-598-3634
Email: Hra.Iran@Gmail.com

لیست منتشر شده توسط گروه تحقیق فعالان حقوق بشر در ایران ( بروز رسانی در شهریور 86)

شماره
نام
نام خانوادگی
اتهام
محل نگهداری
حکم
1
دکتر سعید
ماسوری
سازمان مجاهدین خلق
اتاق 122 بند 209اوین
ابد
2
محمد
ابراهیمی
علم حق عدالت
سلول 127 بند209 اوین

3
ابوالفضل
جهاندار
فعال دانشجویی
بند 350 زندان اوین
2/5 سال
4
سعید
درخشندی
فعال دانشجویی
بند 350 زندان اوین
3/5 سال
5
دکتر کیوان
انصاری
فعال دانشجویی
بند 350 زندان اوین
3 سال
6
احسان
منصوری
فعال دانشجویی
اتاق 64 ، بند 209 زندان اوین

7
سید مهدی
موسوی
امنیتی
بند 209 زندان اوین

8
صالح
کهن دل
سازمان مجاهدین خلق
بند 350 زندان اوین

9
حسین
عسگری

بند 7 سالن 1

10
عبدالله
المنصوری
فعال حقوق بشر


11
فرهاد
وکیلی
پژاک
بازداشتگاه اطلاعات سنندج

12
محمد حسن
فلاحی زاده
روزنامه نگار
بند 350 زندان اوین

13
آیت الله
کاظمینی بروجردی
روحانی
بند 209 زندان اوین

14
علی
حیدریان
پ ک ک
بازداشتگاه اطلاعات سنندج

15
رضا
ملکیان
امنیتی
اتاق 122 ، بند 209 زندان اوین

16
ابراهیم
مددی
فعال کارگری


17
فرزاد
کمانگر
فعال سیاسی کرد
بازداشتگاه اطلاعات سنندج

18
سید داوود
عبدالهی مقدم
امنیتی
بند 7 سالن 5 زندان اوین
اعدام
19
مجید
کاووسی فر
عقیدتی

اعدام شد
20
دکتر ابراهیم
افشار
امنیتی
بند 350 زندان اوین

21
دکتر
آقا جانی
امنیتی
سلول 114، بند 209 زندان اوین

22
دکتر
قیاسی
امنیتی
بند 8 زندان اوین

23
احمد
رشیدی نیا
امنیتی
اتاق 122 ، بند 209 زندان اوین

24
منصور
سعیدیان
در ارتباط با نشریه امیر کبیر
اتاق 1 ، بند 209 زندان اوین

25
ولید
حمیدی
امنیتی
بند 8 زندان اوین
5 سال
26
عباس
جبلی حقیقی تنها
فعال سیاسی
بند 350 زندان اوین

27
کوروش
فلاح
امنیتی
بند 209 زندان اوین

28
علی
شاکری
امنیتی
بند 209 زندان اوین

29
مصطفی
سنگ تراش
جاسوسی
بند 209 زندان اوین

30
محمدحسین
مهرزاد
فعال دانشجویی


31
احمد
قصابان
فعال دانشجویی
اتاق 64 ، بند 209 زندان اوین

32
علی
حسن

زندان اورمیه

33
داوود
رضوی
فعال کارگری


34
یعقوب
سلیمی
فعال کارگری


35
همایون
جابری
فعال کارگری


36
علی
فرحبخش
روزنامه نگار
بند 350 زندان اوین

37
سعید
ایزدبخش
فعال دانشجویی
بند 209 زندان اوین

38
زینب
شادفر
فعال حقوق بشر
زندان وزرا

39
یعقوب
یاد علی
وبلاگ نویس


40
ساسان
بابایی
پژاک
زندان سنندج

41
محمد
عبداللهی

زندان طبس

42
عمر
امامی
حزب دموکرات کردستان
زندان مرکزی یزد
21 سال
43
یاسر
مجیدی
سازمان مجاهدین خلق
زندان مرکزی بیرجند
25 سال
44
حیدر
نوری
سازمان مجاهدین خلق
زندان مرکزی سمنان
25 سال
45
آرش
خاندل



46
اشکان
غیاثوند



47
حسن
محمودی


13 سال
48
دکتر ایرج
فرجادی
فعال سیاسی
زندان مشهد

49
ناصر
خیراللهی



50
اکبر
سنجابی
سازمان مجاهدین خلق
زندان دیزل آباد کرمانشاه
ابد
51
محمد
ویضی
سازمان مجاهدین خلق
زندان دیزل آباد کرمانشاه
9 سال
52
پیمان
خنجری
سازمان مجاهدین خلق
زندان دیزل آباد کرمانشاه
27 سال
53
علی
صالحی
حزب دموکرات کردستان
زندان دیزل آباد کرمانشاه
22 سال
54
محمد
مرادی
حزب دموکرات کردستان
زندان دیزل آباد کرمانشاه
22 سال
55
حمید
عزکل
سازمان مجاهدین خلق
زندان دیزل آباد کرمانشاه
6 سال
56
ستاره
ارکزواری
سازمان مجاهدین خلق
زندان دیزل آباد کرمانشاه
10 سال
57
محمد سعید
عبدالهی
کومله
زندان دیزل آباد کرمانشاه
10 سال
58
روح الله
عسگری
سازمان مجاهدین خلق
زندان اصفهان
11 سال
59
محمد
مهربان پور
سازمان مجاهدین خلق
زندان اصفهان
11 سال
60
سعید
کنگر
سازمان مجاهدین خلق


61
ناظم
بریحی
بمب گذاری - اهواز
زندان اهواز
اعدام
62
قاسم
زند

زندان اوین

63

اقبال پور

زندان اوین

64
مسعود
سماواتیان
یاران بروجردی


65
علیرضا
منتظر صائب
یاران بروجردی


66
علی
شهرابی فراهانی
یاران بروجردی


67
حبیب
قوتی
یاران بروجردی


68
احمد
کریمیان
یاران بروجردی


69
مجید
الستی
یاران بروجردی


70
عبدالرضا
هلیچی
بمب گذاری - اهواز
زندان اهواز
اعدام
71
طاهر
تمیمی
فعال عرب اهواز
5 سال تبعید اردکان یزد
15 سال
72
توفیق
حمادی
فعال عرب اهواز
5 سال تبعید به سردسیر کرمان
8 سال
73
صعود
صلیتی
فعال عرب اهواز
4 سال تبعید به قزوین
9 سال
74
محمد
جلالی
فعال عرب اهواز
3 سال تبعید به آذربایجان شرقی
8 سال
75
محسن
باوی
فعال عرب اهواز
تبعید به نیک شهر
20 سال
76
عماد
باوی
فعال عرب اهواز
،تبعید به قائم شهر
25 سال
77
هانی
باوی
فعال عرب اهواز
10 سال تبعید
11 سال
78
شيث
اماني
فعال کارگری


79
صديق
كريمي
فعال کارگری


80
مسلم
باوی
فعال عرب اهواز
10 سال تبعید به اراک
16 سال
81
ضامن
باوی
فعال عرب اهواز
زندان اهواز
اعدام
82
اسد
باوی
فعال عرب اهواز
زندان اهواز
10 سال
83
محمد علی
سواری
فعال عرب اهواز
زندان اهواز
اعدام شد
84
ریسان
سواری
فعال عرب اهواز
زندان اهواز
اعدام
85
ارکان
سواری
فعال عرب اهواز
زندان اهواز

86
رحیم
عفرائی
فعال عرب اهواز
محکوم به 3 سال تبعید

87
علی
مطبوعی
فعال عرب اهواز
زندان اهواز

88
علی
حلفی
فعال عرب اهواز


89
مهدی
خضیراوی
فعال عرب اهواز


90
احمد
آلبوغیش
فعال عرب اهواز

6 سال
91
جواد
جابری
فعال عرب اهواز

5 سال
92
عزیز
کارفی
فعال عرب اهواز

3 سال
93
عزیز
ساعدی
فعال عرب اهواز

2 سال
94
لیلا
کعبی
فعال عرب اهواز

اعدام
95
جواد
نیمی
فعال عرب اهواز


96
دکترعوده
عفراوی
فعال عرب اهواز
تبعید به زندان اردبیل
20 سال
97
مسلم
الهائی
فعال عرب اهواز
تبعید به خرم آباد
1 سال
98
عبدالله
سعیدی
فعال عرب اهواز
بند 8 سالن 7
2 سال
99
شبیب
خسرجی
فعال عرب اهواز
تبعید به زندان اراک
2 سال
100
بهروز
جاوید تهرانی
فعال دانشجویی
زندان گوهردشت کرج
7 سال
101
امیر حشمت
ساران
دبیر کل جبهه اتحاد ملی
زندان گوهردشت کرج
15 سال
102
شهرام
پور منصوری
امنیتی
زندان گوهردشت کرج
اعدام
103
فرهنگ
پور منصوری
امنیتی
زندان گوهردشت کرج
اعدام
104
علیرضا
کرمی خیر آبادی
امنیتی - سیاسی
زندان گوهردشت کرج
اعدام
105
افشین
بایمانی
سازمان مجاهدین خلق
زندان گوهردشت کرج
ابد
106
کریم
معروف عزیز
جاسوسی
زندان ارومیه

107
حسین
کاووسی فر
امنیتی
زندان گوهردشت کرج
اعدام شد
108
محمد
زارع
مستند ساز
زندان گوهردشت کرج

109
خالد
حردانی
امنیتی
زندان گوهردشت کرج
اعدام
110
فاضل
رمضانی
امنیتی - سیاسی
زندان گوهردشت کرج
اعدام شد
111
حاجت مراد
محمدی
امنیتی - سیاسی
زندان گوهردشت کرج
اعدام شد
112
جواد
حسن دولابی
امنیتی
زندان گوهردشت کرج

113
مسعود
حیدری دولابی
امنیتی
زندان گوهردشت کرج

114
حامد
رمضانی دولابی
امنیتی
زندان گوهردشت کرج

115
منصور
دادپور
سازمان مجاهدین خلق
بند 4 سالن 10 زندان گوهردشت

116
کیوان
رفیعی
فعال حقوق بشر
بند 7 زندان اوین

117
علیرضا
اربابی قهرودی
یاران بروجردی
بند 7 زندان اوین

118
سرهنگ محمد
غلامی
امنیتی
بند 7 زندان اوین

119
سرگرد خلبان
قاسمی
امنیتی
بند 7 زندان اوین

120





121
سید حمید
سید علی خانی
روحانی
بند 7 زندان اوین

122
علیرضا
ده هیجده
یاران بروجردی
بند 7 زندان اوین

123
بابک
دادبخش
هویت طلب ترک
بند 7 زندان اوین

124
محمد کریم
عبدالرحمانی
امنیتی
بند 7 زندان اوین

125
مصطفی
دریا نورد
انجمن پادشاهی
بند 350 زندان اوین

126
اردشیر
رزاقی
امنیتی
بند 350 زندان اوین

127
مجید
ارجان
پ ک ک
بند 8 سالن 9 زندان اوین
10 سال
128
جمال
بهادری جهرومی
قربانی مبارزه با مفاسد اقتصادی
بند7 زندان اوین

129
محمد رضا
حروی
تبلیغ علیه نظام
بند8 زندان اوین

130
حسین
داروغه
امنیتی
بند8 زندان اوین

131
سرگرد
شارماسینگ
امنیتی
بند8 زندان اوین
5 سال
132
اصغر
طباطبایی
روحانی
بند 7 سالن 5 ، زندان اوین

133
سهیل
آصفی
روزنامه نگار
بند 209 زندان اوین

134
مصطفی
علوی جداعی
امنیتی
بند 8 زندان اوین

135
رقیه
جابری
عقیدتی
بند 3 زنان زندان اوین
5 سال
136
داوود
همتی
سازمان مجاهدین خلق
زندان اوین
3 سال
137
غلام حسین
کلبی
سازمان مجاهدین خلق
بند 350 زندان اوین
ابد
138
احمد
باطبی
فعال دانشجویی
مرخصی استعلاجی
15 سال
139
سعید
شاه قلعه ای
سازمان مجاهدین خلق
بند 350 زندان اوین
ابد
140
عبدالرضا
رجبی
سازمان مجاهدین خلق
بند 350 زندان اوین
ابد
141
حشمت الله
طبرزدی
دبیر کل جبهه دموکراتیک
بند 350 زندان اوین
مرخصی
142
سعید
ناصح
سازمان مجاهدین خلق
بند 350 زندان اوین
3/5 سال
143
هاشم
شاهی نیا
سازمان مجاهدین خلق
بند 350 زندان اوین

144
عباس
شیررضا
جاسوسی
بند 350 زندان اوین

145
جلیل
آقاجانی
امنیتی
بند 350 زندان اوین

146
دکتر مهدی
قیاسی نژاد
امنیتی
بند 8 زندان اوین

147
سعید
سنگر
سازمان مجاهدین خلق
زندان ارومیه
ابد
148
حمید رضا
برهانی
سازمان مجاهدین خلق
بند 350 زندان اوین

149
وحید
رضا پور
سازمان مجاهدین خبق
زندان مرکزی ارومیه

150
امیر
پرویزی
سازمان مجاهدین خلق


151
حسن
خبیری نیا



152
حسین
غضنفری
انجمن پادشاهی ایران


153
ارژنگ
داوودی
جاسوسی
بند 350 زندان اوین
14 سال
154
مهندس احمد
رشید نیا
جاسوسی


155
حسین
حمزوی
سازمان مجاهدین خلق

ابد
156
سعید
کریمی
سازمان مجاهدین خلق

6 سال
157

عرفانیان
تبلیغ علیه نظام


158
غلامحسین
رهبری



159
مادح
احمدی
فعال کرد


160
امیر
لاجوردی



161
مسعود
باستانی
روزنامه نگار

6 ماه
162
محسن
باپیری
انجمن پادشاهی
زندان ارومیه

163
محمد
پرتوی
شرکت در تظاهرات

4 سال
164
مهدی
بوترابی
مدیر پرشین بلاگ


165
پوریا
مفرح
فعال حقوق بشر


166
حسن
ناهید
امنیتی

3 سال
167
جمشيد
لك
درویش گنابادی


168
سعيد
حميدان
فعال عرب اهواز

20 سال
169
بهروز
کریمی کرند
سازمان مجاهدین خلق
زندان همدان
15 سال
170
فرهاد
بابا زاده

اتاق 10 بند209 زندان اوین

171
هادی
قابل
جبهه مشارکت


172
محمد
ملک زاده
سازمان مجاهدین خلق
زندان اصفهان

173
عباس
عسگری زاده
سازمان مجاهدین خلق
بند 350 زندان اوین

174
رضا
بابا سوار
انجمن پادشاهی
بند7 سالن 3 ، زندان اوین

175
منصور
اسانلو
فعال کارگری
بند 209 زندان اوین

176
محمد سعید
رضا پور
تبلیغ علیه نظام
اتاق 121 بند 209زندان اوین

177
محمد یوسف
نارویی
امنیتی
بند 7 سال 1 زندان اوین

178
عدنان
حسن پور
روزنامه نگار


179
محمد صدیق
کبودوند
فعال حقوق بشر
بند 209 زندان اوین

180
هیوا
بویتمار
فعال مدنی


181
فاطمه
حاجیلو



182
طاهر
صادقی
فعال کارگری


183
مسعود
مزروعی

زندان اصفهان

184
صالح
محمودی
حزب دموکرات کردستان
زندان همدان
15 سال
185
سوران
مهرشاد


5 سال
186
واحد
غریبی


5 سال
187
حامد
پاوه ای
حزب دموکرات کردستان

7 سال
188
حسن
محمودی

زندان نقده

189
حیدر
بایل زیدی

زندان نقده

190
صلاح
گزنی

زندان نقده

191
جعفر
ملائکه
حزب دموکرات کردستان
زندان نقده

193
خالد
فریدونی

زندان همدان

194
عثمان
مصطفی پور

زندان همدان

195
مهدی
قاسم زاده
اهل حق
زندان ارومیه
اعدام +5 سال
196
عبادالله
قاسم زاده
اهل حق
زندان ارومیه
اعدام +5 سال
197
بخش علی
محمدی
اهل حق
زندان ارومیه
اعدام +5 سال
198
سهند علی
محمدی
اهل حق
زندان ارومیه
اعدام +5 سال
199
فرهاد
میرزایی
القاعده
زندان ارومیه
9 سال
200
علی
خدابخش
گایپ ( پان ترکیسم )
زندان ارومیه
1 سال
201
هادی
حمیدی شفیق
گایپ ( پان ترکیسم )
زندان ارومیه
17 ماه
202
یاشار

گایپ ( پان ترکیسم )
زندان ارومیه
با قید وثیقه آزاد
203
ابراهیم
معینی نقده
گایپ ( پان ترکیسم )
زندان ارومیه
1 سال
204
سید کریم
حسینی
آتش سرخ
زندان ارومیه
7 سال
205
ایوب
حقیقی
آتش سرخ
زندان ارومیه
7 سال
206
عبدالخالق
طلوعی
شرکت در تظاهرات
زندان ارومیه
2 سال + 3 ماه
207
رحیم
بادبدست
فعالیت تبلیغی علیه نظام
زندان ارومیه
2 سال
208
پیمان
فتاحی
عضو گروه فرهنگی رام الله
بند 209 زندان اوین

209
لقمان
بیستونی
حرب دموکرات کردستان
زندان مرکزی بندرعباس

210
مطلب
احمد پور
حزب دموکرات کرستان
زندان مرکزی بندعباس

211
مجید
توکلی
فعال دانشجویی
اتاق 64 ، بند 209 زندان اوین

212
منصور
فرجی
فعال سیاسی
بند 209 زندان اوین

213
عباس
خرسندی
فعال سیاسی
بند209 زندان اوین

214
قاسم
شیرزادیان
فعال سیاسی
بند209 زندان اوین

215
میثم
رودکی
فعال سیاسی
بند 209 زندان اوین

216
بهرام
راسخی فر
فعال سیاسی
بند209 زندان اوین

217
سپیده
پورآقایی
فعال سیاسی
بند209 زندان اوین

218
حمزه
سواری
فعال عرب
زندان کارون اهواز

219
عبدالمام
زائری
فعال عرب
زندان کارون اهواز

220
جعفر
سواری
فعال عرب
زندان کارون اهواز
اعدام شد
221
رحیم
رحیم زاده
فعال کرد

3 سال
222
هادی
آماده باش
روحانی
بند7

223
ابراهیم
باغچه سرایی
شرکت در مراسم 67
بند209 زندان اوین

224
علی
سارمی
شرکت در مراسم 67
بند 209 زندان اوین



لیست منتشر شده توسط کمیته دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجان ( بروز رسانی در مرداد 86 )
شماره
نام
نام خانوادگی
اتهام
محل نگهداری
حکم
1
سعید
متین پور
فعال قومی
بند209 زندان اوین

2
جلیل
غنی لو
فعال قومی
بند209 زندان اوین

3
بهروز
صفری
فعال قومی


4
کریم
پذیره
فعال قومی
بازداشتگاه اطلاعات نقده

5
ولی
صیامی
فعال قومی
بازداشتگاه اطلاعات نقده

6
امیر
فراهانی
فعال قومی
بازداشتگاه اطلاعات نقده

7
مهندس ابراهیم
معینی
فعال قومی
زندان ارومیه
10 ماه
8
حسین
فروهیده(خطیبی)
جاسوسی
زندان خوی

9
ایرج
ناجی
جاسوسی
زندان خوی

10
اكبر
نيكجو
فعال قومی
بازداشتگاه اطلاعات ارومیه

11
ائلياز
يئکنلی
فعال قومی
بند 12 زندان ارومیه

12
مهدی
نوری( ائلمان)
فعال قومی
بند 12 زندان ارومیه

13
امیر بنایی
کاظمی
فعال قومی
زندان تبریز

14
هادی
حمیدی
فعال قومی
بند 12 زندان ارومیه

15
ائلياز
يکتلي
فعال قومی
بند 12 زندان ارومیه

16
محمدرضا
عوض پور
ه
بند 4، زندان تبریز

17
انصار
قاراداغلی
فعال قومی
زندان تبریز

18
مهندس عبدالله
عباسی
فعال قومی
زندان تبریز

19
علی(سلیمان)
شبانی
فعال قومی
زندان تبریز

20
عباس
لسانی
فعال قومی
زندان اردبیل

21
حسین رستمی
رستمی
فعال قومی
زندان تبریز

22
میر ستار
محمدی
فعال قومی
زندان تبریز

23
مسعود
سلطانی
فعال قومی
زندان اردبیل

24
صالح
کامرانی
وکیل مدافع


25






لیست منتشر شده توسط سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان ( بروز رسانی در مرداد 86 )

شماره
نام
نام خانوادگی
اتهام
محل نگهداری
حکم
1
بخشعلی
محمدی
اقلیت مذهبی

اعدام
2
یونس
آقایان
اقلیت مذهبی

اعدام
3
مهدی
قاسم زاده
اقلیت مذهبی

اعدام
4
عباداله
قاسم زاده
اقلیت مذهبی

اعدام
5
سمندعلِی
محمدِی
اقلیت مذهبی

اعدام
6
بخشعلِی
محمدِی
اقلیت مذهبی

اعدام
7
خالد
فریدونی
حزب دموکرات کردستان

ابد
8
عمر
فقیه پور
حزب دموکرات کردستان

ابد
9
محمد
ناصری
حزب دموکرات کردستان

ابد
10
حسن
محمودی
حزب دموکرات کردستان

ابد
11
سید طاهر
عبداله پور
حزب دموکرات کردستان

ابد
12
زاهد
مصطفوی
حزب دموکرات کردستان

ابد
13
رسول
عبداله پور
حزب دموکرات کردستان

ابد
14
سهراب
اسماعیل
حزب دموکرات کردستان

ابد
15
مظفر
نصرالدینی
حزب دموکرات کردستان

5 سال
16
ابراهیم
خورندی
حزب دموکرات کردستان

23 سال
17
اسعد
مازوجی
حزب دموکرات کردستان

23 سال
18
عزیز
محمد جانی
حزب دموکرات کردستان

20 سال
19
خالد
استاد قاضی
حزب دموکرات کردستان

20 سال
20
حسین
کرمی
حزب دموکرات کردستان

20 سال
21
جمال
پر
حزب دموکرات کردستان

7 سال
22
جعفر
ملائکه
حزب دموکرات کردستان

8 سال
23
جمال
زارعی
کومله

7 سال
24
محمد امین
پروشان


15 سال
25
مد لیلانی



15 سال
26

قادر پور


11 سال
27
قادر
جولا


15 سال
28
رضا
امینی


20 سال
29
هلمت حسن
آذر پور


15 سال
30
عبداله
محمدی


15 سال
31
فاتح
حیرانی


6 سال
32
طاها
احمدی


4 سال
33
سلیمان
مینا پاک


2 سال
34
جهانگیر
بادوزاده


اعدام
35
محمد علی
زایله
کومله

ابد
36
توفیق
مرادی
کومله

ابد
37
آزاد
صادقی
کومله

ابد
38
ناصر
صدقی
کومله

ابد
39
جمال
حسینی
کومله

5 سال
40
مسعود
حسین پناه


ابد
41
مصطفی
علی محمد


ابد
42
شیلان
ارومیه ای


5 سال
43
کیوان
سرابی


5 سال
44
علی احمد
سلیمان


7سال
45
ایوب
هنرور


7سال
46
ایوب
حقیقی


7سال
47
خالد
مینا زاده
حزب خبات

25 سال
48
ناصر
ساطوری
کومله

20 سال
49
حبیب
اله نادری


18 سال
50
محمد
ویسی


18 سال
51
محمود
رحمانی


17 سال
52
مجید
رحمانی


16 سال
53
بهمن
پیکال


6 سال
54
سید کریم
حسینی


6 سال
55
فرزاد
راوند


6 سال
56
هژار
قادری


اعدام
57
سید محسن
رستمی



58
سعید دلایی
میلان



59
حسن
حکمت دمیر



60
محمد
خیر خالد رمضان



61
اسعد
امیری



62
عبدالخالق
طلوعی



63
منصور
محمدی



64
علی قاسمی
فتح آبادی



65
ابوبکر
باپیری



66
خضر
سعید نژاد



67
محمدصالح
کوخاشیره



68
خالد
شیرزاد



69
ابوبکر
تیکان‏



70
آوات
قریشی



71
دارا
قریشی



72
محمد امین
سلیمیان



73
سعداله
سلطانیان



74
خضر
مولودی



75
ریبوار
سلیمیان



76
کامل
سلیمیان



77
حیدر
سرچمی



78
ابراهیم
عاشقی



79
کریم
امینی



80
خسرو
قربانی‏



81
احمد
حسینی



82
واحد
هرمز آباد



83
علی
قربانی



84
هژار قادر
ریحانی



85
کاوه
بهرامی



86
ایوب
رحمانی



87
نامدار
رحمانی



88
دلیر
روژهلاتی



89
عثمان
قادری



90
شهرام
عزیزپور



91
زانکو
رحمتی



92
آرام
رضازاده



93
یاسر
گلی



94
کاوه
رسولی



95
ابراهیم
صالحی



96
حسین
محمدی



97
انور
عزیزی‏



98
مصطفی
احمد نژاد



99
کیوان
صابری



100
شهرام
گرجانی



101
کمال
پروینی



102
صابر
شادمند



103
جمال
عجمی



104
حسین
عموزاده



105
رسول
رزم



106
مصطفی
رسول نیا



107
لقمان
مهری



108
افشین
محمدی



109
محمد طاهر
علی پور



110
علی
باسبار



111
اکبر
اقدسی



112
محمد ابراهیم
بهبودی



113
یوسف
قاسمی



114
علیرضا
عبداللهی



115
تقی
پاشاپور



116
کریم
نوروزی مقدم



117
حسین
قابلی



118
محمد
قابلی



119
مقصود
ورمزیار



120
سید حجت
ابراهیمی‏



121
ابوبکر‏
میرزا قادری



122
قادر
احمدی



123
عثمان
میرزا قادری



124
محمد امین
رسولی



125
شهریار
قبال



126
سیامند
شابویی



127
صلاح الدین
احمدی



128
حسين
فيضي



129
محمد
داوری امین



130
محمد رضا
خوانساری



131
والی
دروری



132
نعمت الله
شجاعی گنجی



133
راشد
سوئدی



134
منصور
بلوچ رزاعتکار



135
باقر
دهقانی



136
روح الله
کبیری



137
مصطفی
رهپیش



138
علی
داوری



139
لقمان
بیستونی



140
مطلب
احمد پور



141
ابراهیم
مومنی



142
علی اکبر
اقدسی



143
عباس
عبدی



144
حسین
رضاییان



145
یوسف
قاسمی



146
علیرضا
عبداللهی



147
تقی
پاشاپور



148
کریم
نوروزی مقدم



149
حسین
قابلی



150
محمد
قابلی



151
مقصود
ورمزیار



152
رویز یکانی
زارع(ائلیار)



153
بابک
آذر اغلو



154
علی
پور علی



155
صابر
بیت اللهی



156
کریم
یوسفی عدل



157
كمال
نويدي



158
محمود
صالحي



159
محمد شفیع
خانزاده



160
جلال
کویدریلو



161
شاهین
حسنی



162
مهدی
بازمانی



163
بهکام
محمدی



164
امیر
آقازاده



165
مجید
هاشمپور



166
عین الله
آهنگری



167
محمد آرام
نصرت پور



168
مصطفی
سلیمی
محاربه

اعدام
169
عدنان
حسن پور
روزنامه نگار

اعدام
170
هيوا
بوتيمار
فعال مدنی

اعدام
171
محمد صادق
کبودوند
فعال حقوق بشر
بند 209 زندان اوین

172
اجلال
قوامی
روزنامه نگار
زندان سنندج

173
رضا
محمدی


15 سال
174
مهدی
باهله
کومله
زندان ارومیه
ابد
175
حمزه
بنی شجاع
سازمان مجاهدین خلق
زندان ارومیه
ابد
176
سعید
کریمی
سازمان مجاهدین خلق
زندان ارومیه
6 سال
177
عثمان
مصطفی پور
حزب دموکرات کردستان
زندان ارومیه
ابد
178
اسد
امینی
کومله
زندان ارومیه
3 سال
179
عزیز
صادقی
حزب دموکرات کردستان
زندان ارومیه
ابد
180
سید طاهر
عبدالله پور
حزب دموکرات کردستان
زندان ارومیه
ابد
181
خلیل
مصطفی رجب

زندان سقز
16 سال
182
عبدالله
حسینی

زندان سقز
6 سال
183
آکو
کرد نسب
روزنامه نگار


184
زانیار
مسگری


6 ماه
185
صباح
نصری



186
هدایت
غزالی





یانیۀ شمارۀ 1بنام آفریدگار آزادی ،
با درود به روان پاک تمامی جانباختگان راه عزت و آزادی ایران و ایرانیان،ما جمعی زندانیان محبوس در زندان رجائی شهر کرج در طول 6 روز از تاریخ 26 شهریور 1386لغایت 31 شهریور 1386 در دو مرحله مورد حمله و ضرب وشتم ایاد ی ومزدبگیران ملایان کینه توز در این زندان قرار گرفتیم که در نتیجه برخورد اول ماموران بهداری زندان با آقای افشین بایمانی دچار پارگی شکم ودر نتیجه برخورد دوم مامورین زندان باز نامبرده دچار شکستگی و خون ریزی از ناحیۀ بینی و چهره شده است .لذا بدیوسیله مراتب را به استحضار رئیس زندان آقای حاج علی کاظم می رسانیم و به نامبرده مهلت میدهیم تا سه روز بعد از رویت این اطلاعیه و گزارش نسبت به برخورد با ضاربین از طریق قانونی اقدام و حقوق شهروندی ما زندانیان سیاسی را احیا و استیفا نماید، که در غیر اینصورت ناگزیر در جهت استمداد و کمک از فعالان و مدافعان حقوق بشر داخلی و بین المللی اقدام به اعتصاب غذای عمومی خواهیم کرد.زندانیان سیاسی زندان گوهرداشت کرج (رجائی شهر)اول مهر 13861- امیر حسین حشمت ساران دبیر کل جبهۀ اتحاد ملی ایران2- افشین بایمانی از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران3- بهروز جاوید طهرانی از آخرین بازماندۀ فاجعه حماسۀ 18 تیر13784- علیرضا کرمی خیرآبادی زندانی امنیتی – سیاسیموارد فوق به سازمانهای زیر گزارش شده:
کمیسیر حقوق بشر سازمان ملل
شورای حقوق بشر سازمان ملل
سازمان عفو بین المل
بخش حقوق بشر اتحادیه اروپا
دیدبان حقوق بشرانتشار:فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
بنابه گزارشات رسیده تعداد اعضای خانواده های دستگیر شده قتل عام زندانیان سیاسی سال 1367 و شرکت کنندگان در 19 سالگرد این مراسم به 12 خانواده رسیده است .مامورین وزارت اطلاعات از روزهای 11 شهریور 1386 شروع به یورش بردن به منزل خانواده های قربانیان قتل عام زندانیان 1367 نمودند . این یورشها در ساعتهای بین 03:00 الی 05:00 صبح انجام می شد. یورشها وحشیانه و غیر انسانی بوده و از آنجائی که بعضی از خانواده ها دارای بچه های خردسال و یا افراد مسن که بعضی از آنها دارای ناراحتی قلبی هستند و باعث وحشت شدید کودکان و تشدید بیماری افراد مسن گردیده. مامورین وزارت اطلاعات وقتی که با اعتراضات همسایه ها مواجه می شدند در جواب آنها خودشان را از مامورین مبارزه با مواد مخدر معرفی می کردند.مامورین وزارت اطلاعات ابتدا تماتی اعضای خانواده را در یک اطاق جمع کرده و سپس تمامی خانه را مورد بازرسی خود قرار می دهند. بازرسیها بصورت پخش کردن ،پرتاب کردن و شکستن لوازم منزل همراه است. آنها پس از بازرسی و جمع آوری کامپیوترها ، دست نوشتها ، کتابها و حتی کتابهای درسی دانشجویان، سی دی، دست چک، پولهای نقد موجود در خانه که برای امرار معاش خانواده است و سایر لوازم شخصی را ضبط و همراه با افراد دستگیر شده با خود می برند.از آنجائی که در اکثر موارد سرپرست خانواده ها دستگیر شده اند و تمامی امکانات مالی خانواده را ضبط کرده اند سایر اعضای خانواده را در تنکنای مالی شدیدی قرار داده اند و بخصوص که در آستانۀ سال تحصیلی هستند فشار را بر خانواده ها را مضاعف کرده است. مامورین وزارت اطلاعات اعضای خانواده های دستگیر شده را تحت فشار قرار داده که دستگیری اعضای خانواده شان را نباید افشا کنند در غیر این صورت آنها را هم دستگیر خواهد کرد . دستگیر شدگان را به نقاط نا معلو می انتقال داده اند. مراجعات خانواده ها به دادگاه انقلاب و زندان اوین برای پیگیری وضعیت عزیزانشان و محل نگهداری آنها روزها بدون پاسخ باقی می ماند. آقای پیروز منصوری 47 ساله که در ساعت 05:00 صبح 11 شهریور 1386 با یورش به منزلش دستگیر و او را به نقطه نامعلومی منتقل کردند. مامورین وزارت اطلاعات کامپیوتر خودش و فرزند دانشجویش و سایر لوازم شخصی او را ضبط و با خود بردند. مامورین وزارت اطلاعات خانوادۀ آقای منصوری را تحت فشار قرار داده اند که دستگیری پدرشان را نباید اعلام کنند در غیر اینصورت با عواقب بدی مواجه خواهند شد.خانوادۀ آقای منصوری بارها به دادگاه انقلاب و زندان اوین مراجعه کردند.راسخ بازپرس شعبۀ 1 دادکاه آنقلاب که در حال حاضر پرونده آقای منصوری را در دست دارد او با برخوردی پرخاشگرانه و تهدید آمیز خطاب به خانوادۀ آقای منصوری چنین گفت:" که ما پدر شما را در نماز شب یا نمار جمعه دستگیر نکردیم، شما برای چی اینجا می آیید ؟ شما دیگه نباید به اینجا مراجعه کنید.لازم به یادآوری است که راسخ از پازپرسانی است که زیر نظر سعید مرتضوی و حسن زارع دهنوی معروف به قاضی حداد کار می کند.او شخصا بازجوئی از دستگیر شدگان اخیر سندیکای شرکت واحد را به عهده داشت و همچنین قرار بازداشتها و دستور انتقال زندانیان سیاسی را به سلول انفرادی را با مشورت حسن زارع دهنوی انجام می دهد و همچنین خانواده های زندانیان سیاسی را مورد تهدید و تحت فشار قرار می دهد مامورین وزارت اطلاعات در یک اقدام غیر انسانی علیه این خانواده تمام امکانات مالی این خانواده را ضبط نموده و آنها را در تنگنای شدید مالی قرار داده .اسامی تعدادی از خانواده های دستگیر شده به قرار زیر می باشد:1- آقای علی سارمی 3- خانم طاهره سوداگری 4 – فرشید سوداگری5 – آقای محسن نادریتمامی زندانیان سیاسی فوق در بند مخوف 209 اوین که تحت نظارت وزارت اطلاعات است زندانی هستند.از زمان دستگیری تا به حال خانواده های آنها هیچگونه اطلاعی از وضعیت عزیزانشان ندارند.از آنجائی که این بند محل شکنجۀ روحی و جسمی زندانیان سیاسی است به منظور گرفتن اعترافات تلویزیونی است این مسئله باعث نگرانی شدید خانواده ها گردیدهفعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، دستگیری خانواده های قتل عام زندانیان سیاسی و شرکت کنندگان در مراسم 19 سالگرد این قتل عام را محکوم می کند، و از کمیسر عالی حقوق بشر خانم لویز آربور و تمامی سازمانهای حقوق بشری میخواهد که خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط آنها شوند. فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران31 شهریور 1386 برابر با 22 سپتامبر 2007موارد فوق به سازمانهای زیر گزارش شده:
کمیسیر حقوق بشر سازمان ملل
-شورای حقوق بشر سازمان ملل
- سازمان عفو بین المل-بخش حقوق بشر اتحادیه اروپا
- دیدبان حقوق بشر
: 0031620720193

سه‌شنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۶


ناهيد خيرابی، مادر سهيل آصفی: ديگر نمی توانم سکوت کنم

من،نام کوچکم سهيل،نام فاميلم آصفی . زاده شدم در سيزدهم آبان ماه يک هزار و سيصد و شصت و يک خورشيدی. شناسنامه ام را يک سال بزرگتر کردند تا زودتر به مدرسه بروم،تا زودتر بزرگ شوم،بزرگ!،اما من همچنان کوچک ماندم... روزنامه نگارم و دانشجوی رشته سينما. جستجو ،مرا به هر وادی می کشاند. رهای رهای رها... باشد که تقوای ما خاموشی نباشد...

سهيل آصفی با اين واژه ها معرفی خود در وبلاگش را به پايان می برد: باشد که خاموشی تقوای ما نباشد.
سهيل ۲۵ ساله نزديک به ده سال است که می نويسد. "ياس نو" از روزنامه های اصلاح طلب عصر اصلاح طلبی دينی در ايران، که همچون ديگر همانندهايش خيلی زود پرپر شد يکی از اولين ايستگاه های روزنامه نگاری سهيل بود.
ديرتر با "شرق" و بعد از آن با "روزآن لاين" کار کرد. نوشت و نوشت. برای داشجويان دستگير شده، کارگران زندانی و زنان تحت فشار نوشت. با نمايندگان مجلس اسلامی مصاحبه کرد. پای صحبت وزير و معاون وزير دولت اسلامی نشست و نظراتشان را به خوانندگان مطالبش انتقال داد. روزنامه نگار جوانی که نمی توانی مطالبش را بخوانی و قلم دلنشين او تو را با خودش نبرد.

امروز ۱۶ شهريور۱۳۸۶، ۳۸ روز از حمله به خانه سهيل آصفی و ۳۴ روز از بازداشت او که به دنبال احضار وی به دادسرای انقلاب اسلامی در تهران صورت گرفت، می گذرد. عليه او اتهامی طرح نشده است. ساعت ها بازجويی را پشت سر گذاشته اما هيچيک از دو وکيل او امکان ملاقات با وی را که در بند ۲۰۹ زندان اوين به سر می برد نداشته اند. گرچه پدرش دو ملاقات چند دقيقه ای با او داشته است اما به مادر سهيل اجازه ملاقات داده نشده است.
خانم ناهيد خيرابی مادر سهيل آصفی در گفت وگو با ما نقل می کند که سهيل در ملاقات چند دقيقه ای که با پدرش داشته است است بسيار خسته و رنجور بوده است. ناهيد خيرابی می گويد نمی دانم شکنجه فيزيکی شده است يا نه چرا که در حين ملاقاتی که با حضور بازجو انجام شده است امکان سوال در اين رابطه وجود نداشته است. او ادامه می دهد: "نزديک به چهل روز انفرادی خود مصداق شکنجه است" و سپس از ديگر شکنجه های روحی سهيل آصفی در زندان پرده بر ميدارد.

راستی سهيل آصفی در وبلاگ خود چه نوشته بود؟ ... باشد که تقوای ما خاموشی نباشد ...

متن گفت وگوی "شهرگان" با ناهيد خيرابی مادر سهيل آصفی روزنامه نگار و دانشجوی زندانی در اوين


خانم ناهيد خيرابی الان بيش از يک ماه از زندانی شدن سهيل می گذرد چرا الان تصميم به اطلاع رسانی در اين رابطه گرفتيد

به دو دليل اصلی اول اينکه تمام تلاش خود را کردم تا را ه های قانونی را طی کنم. می خواستم بی سرو صدا فرزندم را که بدون هيچ اتهامی در زندان انفرادی به سر می برد و تنها جرمش عشق به اين آب و خاک، به اين مردم و به حرفه خودش يعنی روزنامه نگاری است از زندان بيرون بياورم اما به رغم قول های پياپی مبنی بر آزادی قريب الوقوع وی، او را آزاد نکردند.

نکته دوم اينکه خودشان بارها و بارها گفتند که هيچ موضوع جدی وجود ندارد فقط بايد ساکت باشيم و موضوع را رسانه ای نکنيم تا آنها او را آزاد کنند.

داستان را از ابتدا بگوييد. ماجرا چگونه آغاز شد؟

صبح زود نهم مرداد از بخش امنيت دادسرای انقلاب اسلامی به خانه سهيل آمدند.

با حکم قضايی؟

بله. سهيل در منزل خودش تنها بود. گفت که برخوردشان خيلی محترمانه بود. از تمام خانه فيلم برداری کردند. همه چيز و همه جا را دقيقا بازرسی کردند. پاسپورت، کامپيوتر، آرشيو نوارها و سرودها، آرشيو مطبوعات، دفترچه های تلفن و دست نوشته هايش را با خودشان بردند و در عين حال احضاريه ای به او دادند و سهيل می بايست طبق اين احضاريه، روز ۱۳ مرداد يعنی در اولين شنبه پی آمد آن روز خودش را به دادسرای انقلاب اسلامی در خيابان شريعتی تهران معرفی کند.


روز سيزدهم سهيل از دادسرای انقلاب به خانه باز نگشت ...

همينطور است. سيزدهم من همراه با سهيل و پدرش به دادسرا رفتيم. صبح زود آنجا بوديم. همانروز اتفاقا آقای عمادالدين باقی، همسر و دخترش را به دادسرا احضار کرده بودند. من آنها را در آنجا ديدم و با آقای باقی وارد صحبت شدم. آقای باقی معتقد بود هيچ چيز مهمی نيست. از او چند سوال می کنند و بعد به او هشدار و تذکر می دهند و او را آزاد می کنند.
خود ما هم چنين فکر می کرديم. آخر نوشتن برای نشريات و روزنامه های قانونی مملکت که جرم نيست و سهيل که به جز نوشتن برای نشريات رسمی کاری نکرده است پس دليلی هم نداشت او را نگه دارند.

مسول پروند سهيل چه کسی است؟

قاضی حداد [حسن زارع دهنوی نام واقعی آقای قاضی حداد است– خ. ش] مسول اين پرونده است. البته هيچ کس به طور رسمی اين را به ما نگفته است اما از قرائن بر می آيد که ايشان مسوليت پرونده را به عهده دارد. به نظر می آيد فردی به نام آقای موسوی بازپرس پرونده است.

آيا امروز پس از بيش از يک ماه بازداشت سهيل تفهيم اتهام شده است؟

خير. اصلا هيچ اتهامی عليه او اعلام نشده است. تازه شما خود می دانيد که حتی اگر به او اتهامی را نسبت دهند اما دلائل آن اتهامات را مشخص نکنند به لحاظ قانونی تفهيم اتهام محسوب نمی شود. از لابلای سطور بر می آيد که همکاری سهيل با نشريه اينترنتی روزآنلاين ايرادی است که به او گرفته می شود اما گرچه روزآنلاين در ايران فيلتر است اما به لحاظ حقوقی هيچ گاه توقيف نشده است که همکاری با آن را بتوان يک مورد اتهام دانست.

وکلای او چه اقداماتی کرده اند؟

آقای دکتر ناصر زرافشان و آقای عبدالفتاح سلطانی وکلای سهيل هستند اما هيچ کدام بعد از بازداشت وی حتی اجازه ملاقات با وی را نداشته اند

اشاره کرديد که به مراجع رسمی مراجعه کرديد. کدام مراجع؟

حدس می زنم اولين امکان گفت وگوی تلفنی که برقرار شد نتيجه تماس های من با مسولان بود. من روز جهاشنبه ۱۷ مرداد به آقای کروبی مراجعه کردم ايشان قول داد که امکان تماس را برقار کند و ابراز اميدواری کرد که سهيل بزودی آزاد شود.

اولين بار کی سهيل با شما تماس گرفت؟

فردای گفت گو ی من با آقای کروبی، بعد از ۶ روز بازداشت و بی خبری ما از او، سهيل روز پنجشنبه ۱۸ مرداد، با پدرش و همان روز با من يک گفت وگوی کوتاه تلفنی داشت و در همانجا اطلاع داد که در زندان اوين، بند ۲۰۹ است.
دو يا سه بار ديگر به فاصله دو يا سه روز تلفن می زد و در پيام های کوتاه چند دقيقه ای می گفت که حالش خوب است

با مراجع ديگر هم تماس گرفتيد؟

به کمسيون اصل نود مجلس مراجعه کردم. از آنجا که سهيل روزنامه نگار است به کميسيون فرهنگی مجلس مراجعه کردم. با دفتر آقای شاهرودی تماس گرفتم و به آنجا رفتم. همه جا می گفتند که امر زياد مهمی نيس و فرزندم را بزودی آزاد می کنند. يک بار در دادسرا گفتند که آقای مرتضوی دستور داده که همه "اينها" را آزاد کنند.

اينها يعنی چه کسانی؟

اگر خاطرتان باشد ۳ نفر بودند که بازداشت شدند و برخی دانشجويان هم در آن روزها هنوز زندان بودند. منظورشان از "اينها" همين دانشجويان و روزنامه نگاران بود. در همان دادسرا گفته شد که ظاهرا قاضی حداد با آزادی افرا د مشکل دارد

تماس بعدی با سهيل کی بود؟

در روز شنبه ۲۷ مرداد سهيل تلفن زد و از من خواست که ديگر هيچ اقدامی برای آزادی او انجام ندهم و ادامه داد که همان شب آزاد می شود. او خيلی مطمئن بود. به او گفته بودند که آزاد می شود. برای من هم منطقی بود که بعد از دو هفته بازداشت بی دليل آزاد شود چرا که حتی اگر می خواستند داستان زندگی وی از زمان مهد کودکش را هم بدانند دو هفته زمان کافی بوده است. از او پرسيدم کجا بايد دنبال او بروم. معلوم بود که بازجو کنار او ايستاده است. از بازجو سوال کرد و در پاسخ من گفت که لازم نيست به دنبال او برويم. آنها گفته اند که خودشان مرا می رسانند.
آن روز، به فاصله يک ساعت از تلفن اول، گوشی دوباره زنگ زد. دوباره سهيل بود. گفت که به اين دليل که وقت اداری به پايان رسيده است امروز ديگر آزاد نمی شود اما فردای آن روز يعنی يکشنبه ۲۸ مرداد حتما آزاد خواهد شد. در همان هنگام فردی که کنار او ايستاده بود گوشی را از سهيل گرفت و يک گفت وگوی محترمانه همراه با شوخ طبعی را با من آغاز کرد. حدس ميزنم بازجوی سهيل بود. باور کرده بودم که آزادش می کنند. از او پرسيدم آيا وسائل سهيل را به او باز پس می دهند. او هم با تاکيد گفت، خوب معلوم است وسائل به سهيل تعلق دارند و به همين دليل به او بازگردانده می شوند.
من آن شب تا صبح بيدار ماندم از ذوق و خوشحالی ديدار سهيل و تشويشی نامعلوم خوابم نمی برد. می دانم که تا کنون سهيل را بارها در چنين شرايطی قرار داده اند يعنی به می گويند که آزاد می شود. تمام نشانه های آزادی قريب الوقوع را به نمايش می گذارند و بعد دوباره او را راهی سلول انفرادی و اتاق بازجويی می کنند. آيا اين شکنجه روانی نيست؟

آيا آن روز يکشنبه که سهيل قرار بود آزاد بشود ديگر خبری نشد؟

نزديک ظهر همان فردی که روز قبل از درون زندان با من صحبت کرده و قول داده بود که سهيل امروز آزاد می شود تماس گرفت. خيلی مودبانه و محترمانه برخورد کرد. گفت: "ما برای مادر ها خيلی احترام قائليم ما برای روزنامه نگارها و برای شما که مادر و روزنامه نگار هستيد نيز خيلی احترام قائليم" او ادامه داد که تمام کارهای مرا روی اينترنت خوانده است. گفت که از کارهای من بسيار بهره برده و اين کارها به نظر او بسيار عالی هستند و از اين قبيل حرف ها. سرآخر گفت چيزهای کوچکی پيش آمده است که قاضی بايد حل کند و به اين دليل آزادی سهيل به تعويق می افتد. پرسيدم که ايا تا غروب آزاد می شود. مِن و مِن کرد و گفت نمی داند. پرسيدم فردا، پس فردا، آخرهفته و خلاصه کی آزاد می شود. در پاسخ هيچ اطلاع دقيقی نداد اما طوری وانمود کرد که گويی به زودی اين قضيه فيصله می يابد.

آيا ديگر با سهيل صحبت کرديد؟

بعد از اتفاق آن روز تمام تماس ها قطع شد. به مدت يک هفته هيچ خبری از سهيل نداشتيم. روز شنبه سوم شهريور ساعت حدود يازده شب با پدر سهيل تماس گرفتند. عادی نبود. چرا که معمولا حدود ظهر و يا غروب زنگ می زدند. سهيل با پدر خود صحبت کرده بود و گفته بود تا همان موقع بازجويی داشته است به پدرش اجازه ملاقات داده اند و او می تواند روز دوشنبه ۵ شهريور ساعت ۹ صبح به ملاقات برود اما به او تاکيد کرده بودند که بايد تنها برود.


آيا ملاقات صورت گرفت؟

روز دوشنبه من همراه پدرش به اوين رفتم پايين در سالن ماندم. البته اين دومين ملاقات پدر سهيل با او بود. پيشتر هم ايشان يک بار تقاضا کرده بود تا با آقای موسوی بازپرس پرونده گفت وگو کند. در پاسخ به اين درخواست يک بار او اجازه داده بودند چند دقيقه با سهيل ديدار کند. ظاهرا بار اول يک آقای معمم و يک آقای غير معمم در هنگام ملاقات حضور داشتند آقای غير معمم که فردی ۳۵ – ۴۰ ساله بوده خودش را به عنوان بازپرس پرونده معرفی کرده بود که احتمالا همان آقای موسوی است.

پدرش رفت و دقايقی با او ملاقات داشت. از صحبت ها بر می آمد که سهيل در وضع نامناسبی بوده است. برای فرزندم نگران هستم. فکر می کنم دارند سناريويی برای ديگران تهيه می کنند و می خواهند از حرف های سهيل برای پر کردن جاهای خالی سناريو شان استفاده کنند. اين اواخر از او سوال می کنند که چگونه و از چه راهی گرايشات فکری خود را پيدا کرده است. تفتيش عقايد می شود. من دليل اين را نمی فهمم. مگر داشتن اين يا آن عقيده جرم است که آدم مجبور باشد توضيح بدهد از کجا و چگونه به آن عقايد رسيده است.

خلاصه الان پس از نزديک به ۴۰ روز سهيل هنوز در زندان است و نشانی از آزادی او نيست. برای او خيلی نگران هستم.

اين گفت وگوی تلفنی روز چهارشنبه ۵ سپتامبر ۲۰۰۷ انجام شده است

خسرو شمیرانی

پنجشنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۶

ناصر مهاجر
در سراسر زندانهاي ايران، در چند ماه، چند هزار مخالف دربند را کشتند. بي سر و صدا و در نهان. و پنهان کاري را به آنجا رساندند که حتي جسد قربانيان را به خانواده هاي آنها بازپس ندادند و تنها نشاني گورها- گورهاي دسته جمعي- را دادند، بي هيچ توضيحي. در آن تابستان- پائيز، پيرامون جنايت شان اگر کلمه اي گفتند، از زبان سرجنبانان حکومت بود و آنهم بيشتر براي رد گم کردن. از آن پس هم ديگر از اين راز سر به مهر، از اين " سر دولتي" لام تا کام نگفتند. هم از اين رو، تا به امروز بسياري از جنبه هاي "کشتار بزرگ" در هاله اي از ابهام است. از جمله اينکه هنوز به دقت و درستي دانسته نيست که چند نفر- چند هزار نفر- در آن کشتار جانشان را از دست دادند. و چگونه؟ و... پاسخ دقيق به اين پرسشها، چه بسا، تا جمهوري اسلامي پا برجاست، به دست نيايد و پرونده ي اين جنايت تنها زماني بسته شود که ديگر جمهوري اسلامي در کار نباشد. اينک اما، با تکيه بر داده هاي موجود، به ويژه نوشته ها و گفته هاي زندانيان پيشين که توانستند از آن قربانگاه جان سالم بدر برند، کم و بيش ميشود به باز سازي ماجراي کشتار بزرگ پرداخت و با بررسي بستر اين رويداد، تا حدي به واقعيت دست يافت. دست آويز در 27 تيرماه 1367، خبرگزاريهاي جهان اعلام کردند که رئيس جمهور اسلامي ايران، آيت الله خامنه اي، در تلگراف به پرز دوکوئيار، دبير کل سازمان ملل متحد، ابراز داشته ايران قطعنامه 598 را ميپذيرد و از سياست ادامه جنگ تا " فتح کربلا" و فرو انداختن صدام حسين دست ميشويد. درستي اين خبر بهت انگيز و چرخش صد و هشتاد درجه اي، اما تنها زماني مسجل شد که آيت الله خميني خود به سخن درآمد و واقعيت شکست و سازش را به زبان آورد، با گوياترين کلمات: "... و اما در مورد قبول قطعنامه که حقيقتا مسئله بسيار تلخ و ناگواري براي همه و خصوصا من بوده ... اين است که ... به واسطه حوادث و عواملي که از ذکر آن فعلا خودداري ميکنم ... با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم ... بدا به حال من که هنوز زنده مانده ام و جام زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشيدم."(1) و اين به روز 29 تيرماه بود. 3 مرداد، سازمان مجاهدين خلق ايران - که شکست در جنگ با عراق را آستانه فروپاشي جمهوري اسلامي مي دانست - با گسيل " ارتش آزاديبخش ملي" خود و تهاجم به مرزهاي غرب کشور، حرکت " براي وارد آوردن ضربه نهائي"(2) و " واژگوني" حکومت خميني" را آغاز کرد و به عنوان جزئي از اين استراتژي، مردم تهران را به " قيام" فراخواند.(3) اما نه در تهران و نه در هيچ کجاي ديگر ايران، مردم به فراخوان مجاهدين اعتنايي نکردند و نيروي سرکوبگر حکومت بي برخورد با بازدارنده اي، در نهايت خشونت آنها را در هم کوبيد، 1263 نفر از رزمندگان شان را از بين برد(4)، دهها مجاهد را اسير گرفت و سه روزه اين ماجراجوئي را خنثي ساخت.(5) از پس اين سرکوب، کين خواهي آمد. پايه هاي حکومت - توده بسيجي و امت حزب الله - که از فرجام جنگ و واگشت سپاهيان اسلام سخت آزرده دل بودند و از " مجاهد" دلي پرخون داشتند، آتش بيار معرکه شدند و تب " ضد منافق" را به اوج رساندند. و اين چنين بود که بسياري از مجاهدين پيشين را - حتي آنها که پيشتر محاکمه شده، محکوميت شان را گذرانده، آزاد شده و سر در کار خود داشتند و با سياست کاري نداشتند - دوباره گرفتند و به زندان انداختند(6)، شماري از اسراي "عمليات مرصاد" (7) را در جا و در همان باختران و اسلام اباد و کنگاور به دار آويختند(8) و شماري بزرگتر را روانه زندانها کردند که بعدا محاکمه شوند. فضاي آن روزها در سه نمونه زير روشن ميشود: " از مقام مقدس رهبري درخواست ميکنيم که با جنايتکاران قاطع برخورد کرده و هر چه زودتر شر آنان را براي هميشه از سر ملت کوتاه کنند."(9) در سخنراني نماز جمعه تهران آيت الله موسوي اردبيلي رئيس ديوان عالي کشور: "... اينها آمدند، اينها نمي دانند مردم اينها را از حيوان پست تر مي دانند، مردم عليه اينها چنان آتشي هستند، قوه قضائيه در فشار بسيار سخت افکار عمومي که چرا اينها اعدام نمي شوند، يک دسته شان زنداني ميشوند... مردم مي گويند آقا بايد از دم اعدام شوند، قاضي از آن طرف گرفتار يک سلسله مسائل ... از اين طرف فشار افکار عمومي، از همه بيشتر من بايد از اين بدبخت تشکر کنم که کار ما را آسان کرد. ما ده تا ده تا، بيست تا بيست تا محاکمه مي کنيم، پرونده بيار، پرونده ببر، متاسفم ميگويند خمسش از بين رفته، اي کاش همه شان از بين بروند، يک مرتبه مسئله تمام شود."(10) نمونه آخر هم در طومار "هزاران تن از اقشار مختلف اراک" آمده: "... از مسئولين قضايي کشور درخواست مي کنيم تا منافقين کوردلي را که بعد از عفو و بخشودگي از زندانها رها شده و به خارج از کشور پناه برده اند و در آنجا به توطئه جاسوسي عليه نظام ايران پرداخته اند و گستاخي را تا به آنجا رسانده اند که براي کشتار فرزندان اين ملت اقدام به حمله نظامي نموده اند و در عمليات اخير مرصاد در چنگال عدالت به دام افتاده اند به اشد مجازات برسانند و هيچگونه اغماض و بخششي روا ندارند."(11) بدين ترتيب براي اجراي طرح کشتار زندانيان سياسي ايران که از مدتها پيش ساخته و پرداخته شده بود، دست آويز مناسب فراهم آمد. زمينه ها اينکه مي دانيم که تغيير و تحولاتي که از ماههاي آغازين سال 1364 در سياست گذاري هاي زندان پديد آمد و باني اش آيت الله منتظري بود و بارزترين نمودش برکناري اسدالله لاجوردي از رياست دادستاني انقلاب اسلامي و کاهش فشار بر زندانيان سياسي، دل پسند شماري از سران حکومت - به ويژه آيت الله خميني - نبود و دست کم از ميانه سال 1365، مخالفت خواني به جاهاي باريک رسيده بود. اين راز اگر درآن زمان بر کسي جز کار به دستان حکومت آشکار نبود، پس از خلع آيت الله منتظري از مقام "جانشين رهبري" از پرده بيرون افتاد. درست دو سال پيش از کشتار زندانيان سياسي، آيت الله خميني به آيت الله منتظري نوشته بود:" تقاضا ميکنم با اشخاص صالح آشنا به امور کشور مشورت نمائيد. پس از آن ترتيب اثر بدهيد تا خداي نخواسته لطمه به حيثيت شما که برگشت به حيثيت جمهوري اسلامي است نخورد. آزادي بي رويه چند صد منافق به دستور هيئتي که رقت قلب و حسن ظن شان واقع شد، آمار انفجارها، ترورها و دزدي ها را بالا برده است."(12) همين نکته از زبان اسدالله لاجوردي، جلاد اوين هم به گوش رسيد. در روزهاي آشفته و دهشت بار پس از تهاجم نظامي مجاهدين: "... متاسفانه در طول چند سال اخير بر خلاف مصلحت اسلام با منافقين برخورد شده است. طبق اطلاعي که در دست است اکثر کساني که به نام تواب از زندان آزاد شده اند، مجددا به سازمان منافقين پيوسته اند که تعدادي از آنها نيز در عمليات مرصاد به هلاکت رسيدند. از سال 60 تا اواخر سال 63 که با منافقين به شدت برخورد شد، اينها حتي نتوانستند 10 نفر را هم جذب سازمان نمايند، اما بعد از آن با منافقين با سستي و مماشات رفتار شد و اعضاء آنها به اسم تواب از زندان آزاد شدند و نتيجه اين آزادي همين شد که در حمله به شهر اسلام آباد و کرند ديديم ... واقعا چه کسي مسئول خونهاي به ناحق ريخته ي بسيجيان مظلومي است که به دست منافقين به لقاءالله پيوستند؟!" (13) مورد نظر و خطاب اسدالله لاجوردي، منتظري بود که از نيمه دوم سال 1366 موقعيتش در هرم قدرت سست شد، در تصميم گيري ديگر به بازي گرفته نشد و نقطه نظرات و پيشنهاداتش از گردونه خارج شد (14) و اين در باره ي سياست گذاري هاي زندان نيز صدق ميکند و رو آوردن به سخت گيري و روي کار آوردن دوباره ي لاجوردي. نيز به عمد و زيرکي واژه ي منافق را جاي کلمه مخالف نشاندند و به تب ضد منافق دامن زدند. چه، ميدانستند زير اين نام تبهکاري شان سهل تر ميشود و توجيه پذير. چه، اسناد جاي ترديدي نمي گذارد که حکومت بر آن بود در صورت پيروز نشدن در جنگ و پذيرش صلح، خود را از شر زندانيان سياسي مقاوم رها بکنند تا در افق ناروشن پس از پذيرش صلح و گريز ناپذيري بازبيني و واپس نشيني در رشته اي از مسائل - از مسائل اجتماعي و فرهنگي گرفته تا سياست خارجي - و براي اينکه در صورت روبرو شدن با وضعيتي بحراني و پيش بيني ناشده غافل گير نشوند و قافيه را نبازند.(15) چه واقعيت ها نشان ميدهد که تدارک طرح کشتار بزرگ، "منافق" و "غير منافق" هر دو را شامل ميشد. مراحل گوناگون پيشرفت طرح را نيز اينک تا حدودي مي دانيم، به واسطه زندانيان سياسي اي که کابوس بزرگ را زيسته اند و آنرا واگفته اند. "... در فاصله آذر و دي 66 همه زندانيان تک به تک دوباره بازجوئي ميشوند:" گروهت را قبول داري؟"، " جمهوري اسلامي را قبول داري؟"، " نماز ميخواني؟" و بنا به پاسخهاي داده شده، زندانيان به گروههاي مجزا تقسيم ميشوند. تغيير و تحولات در زندان با جابجائي زندانيان ادامه مي يابد. در بهمن 1366 همه کساني را که حکم ابد دارند از گوهر دشت به اوين منتقل و در آنجا نيز آنان را در يک بند جداگانه نگهداري ميکنند..." (16) پس از آن: "... تمامي زندانيان مجاهد و چپ را ازيکديگر جدا کردند. در واقع زندان را به دو قسمت تقسيم نمودند: قسمتي را که شامل بندهاي 1 و 2 بود اختصاص به زندانيان مجاهد داده و طرف انتهاي زندان را که شامل بندهاي قسمت انتهائي(متصل به ساختمان آمفي تئاتر گوهر دشت) بود، اختصاص به زندانيان چپ دادند و براي جلوگيري از اطلاع زندانيان از وضع و ترکيب بندها، شماره گذاري بندها را نيز مجزا کردند. بدين ترتيب که قسمت زندانيان مجاهد و زندانيان چپ را مجزا شماره گذاري کردند و هر يک از دو قسمت، زندانيان را بر حسب ميزان حکم آنان از يکديگر تفکيک کردند. يعني زندانياني را که حکم شان زير ده سال بود در بندهاي معين جا دادند. (در مورد زندانيان چپ، دو بند به زندانيان زير 10 سال اختصاص داشت، يعني بندهاي 7 و 8 که در قسمت انتهاي زندان واقع شده بود، با حدود 85 تا 90 نفر در هر بند) و زندانيان محکوم به 10 تا 15 سال را در يک بند ... و زندانيان 15 تا ابد را در بند ديگري از بقيه تفکيک کردند. همچنين آندسته از بچه هائي را که پاسخ مثبت به مصاحبه داده بودند، در بند 14 جاي دادند. همزمان با اين واقعه، تمامي زندانيان " ملي کش" اوين، يعني آنها که حکمشان به اتمام رسيده بود، ولي به دليل عدم پذيرش شرط مصاحبه براي آزادي، همچنان در بازداشت بودند، به گوهردشت منتقل کردند و در بند 10 زندان گوهر دشت ... جاي دادند." (17) و سپس: "چند روز قبل از اعلام پذيرش قطعنامه 598 توسط جمهوري اسلامي و سخنراني خميني که در آن به سرکشيدن جام زهر اعتراف کرد، به هنگام مراجعه به اتاق بهداري آسايشگاه (اتاق 300) که به بيماران بند انفرادي اختصاص داشت، ساک هاي زيادي به چشم مي خورد که روي هم تلنبار شده بودند، روي يکي از ساک ها نام حسين قلمبر را ديدم و فهميدم او و احتمالا ساير بچه هاي زيرحکمي (18) را از بند عمومي 316 به انفرادي آورده اند. اين با قطع 45 دقيقه وقت هواخوري روزانه همزمان بود. وضع کاملا غيرعادي شده بود." (19) حکم امام آري وضع کاملا غيرعادي شده بود چه، آيت الله خميني فرصت را براي به اجراء گذاشتن برنامه اي که مراحل تدارکاتي اش به پايان رسيده بود، مناسب و مغتنم ديده و حکم کشتار زندانيان سياسي را داده بود. حکمي که هرگز علني نشد (اين حکم در کتاب خاطرات منتظری ذکر شده است. ويراستار) و هرگز هم کسي از کسان حکومت در باره اش چيزي نگفت الا آيت الله منتظري او که کشتار زندانيان را به مصلحت اسلام و انقلاب و کشور و حيثيت ولايت فقيه و حکومت اسلام" (20) نمي دانست، در همان مرداد خونين و براي " رفع مسئوليت شرعي از خود" (21)، يعني در اوج کشت و کشتار سه نامه خصوصي به "امام" نوشت که زود عمومي شد. "... راجع به دستور حضرت عالي مبني بر اعدام منافقين موجود در زندانها: اعدام بازداشت شدگان حادثه اخير را ملت و جامعه پذيراست و ظاهرا اثر سوئي ندارد ولي اعدام موجودين از سابق در زندانها: اولا در شرايط فعلي حمل بر کينه توزي و انتقامجويي ميشود و ثانيا..." (22) نيز اولين بار با همين نامه ها بود که آگاه شديم آيت الله خميني، نيري - از سردمداران هيئت موتلفه - را به سمت قاضي شرع دادگاههاي فرمايشي گمارده و از او خواسته که به فوريت به امر " ضد انقلاب" رسيدگي کند و اعدامي ها را تعيين و باز با همين نامه ها بود که به هويت ساير اعضا هيئت مسئولين اين دادگاهها پي برديم و هنگاميکه هيچ خبري از درون زندانها به بيرون درز نميکرد، دريافتيم که اشراقي در سمت دادستاني، رئيسي در مقام معاونت دادستاني و پور محمدي به عنوان نماينده وزارت اطلاعات در اوين براي اجراي احکام اعدام تقلا ميکنند(23) و اينکه براي تعيين حکم، ملاک اتفاق نظر قاضي و دادستان و مسئول اطلاعات نبود و اکثريت آراء بود.(24) بعدها و پس از آنکه تماس زندانيان با بيرون برقرار شد، به جرئيات کارکرد آن بيدادگاهها هم پي برديم و دانستيم به چه ترتيبي حکمهاي اعدام را صادر کردند. " در تشخيص اينکه چه کسي بايد اعدام شود، بازجوها، رئيس و معاونها و دادياران زندان هم علاوه بر آن سه نفر نظر مي دادند. حتي پاسدارها هم مي توانستند در تفکيک افراد نافذ باشند. کافي بود که آنها گزارشي به رئيس زندان بدهند تا او هم قبل از ورود به اتاق، نيري را بپزد تا حکم اعدام بنويسد."(25) در باره جريان دادرسي، تنها نکته اي که از همان آغاز روشن بود اين بود که قربانيان، چه چپ ها و چه مجاهدين، جملگي کساني هستند با پرونده محکوميت قطعي يعني کساني که پيشتر محاکمه شده و حکم گرفته و دوران محکوميت خود را مي گذراندند که يا نزديک به پايان بود و يا به پايان رسيده بود. اين نکته هم در نامه منتظري خطاب به قاضي شرع، نيري آمده است: " وانگهي اعدام آنان بدون فعاليت جديد، زير سئوال بردن همه قضات و همه قضاوتهاي سابق است. کسي را که به کمتر از اعدام محکوم گرديده، به چه ملاک اعدام مي کنند...". اجراي حکم ملاک و معيار البته در کار بود. گويا بنا را بر اين گذاشته بودند که هر زنداني مردي که استقلال شخصيت و انديشه داشته و حاضر نبوده در برابرشان سر تسليم فرود آورد و در خدمت شان قرار گيرد را سر به نيست کنند. در مورد زنان، اما انگار به اين نتيجه رسيده بودند که جز جان زن مجاهد را نگيرند و روح زن مرتد و مارکسيست را در هم شکستند و در اين راستا، همزمان در زندان زنان و مردان - چه اوين و چه گوهر دشت - مقررات يکساني را برقرار ساختند. در روز هفتم مرداد ماه، تلويزيون ها را از اتاق ها بردند، ديگر روزنامه ندادند: هواخوري را هم تعطيل کردند.(27) ملاقات ها هم تا " اطلاع ثانوي" قطع شد. ديگر حتي بيماران را هم به بهداري نمي بردند.(28) شنبه هشتم مردادماه دادگاهها به کار افتادند. با مجاهدين آغاز کردند. زن و مرد، آنها را با چشم بند از بند بيرون مي بردند. در راهروها به صف ميکردند. تک به تک به درون اتاقي هدايت ميکردند که محل " دادگاه " شان شده بود و قرارگاه نيري و اشراقي و رئيسي و پورمحمدي، سپس پرسش هايشان را پيش مي کشيدند. از اين دست: " منافقين را قبول داريد يا نه؟ حاضر به انجام مصاحبه در جمع زندانيان و محکوم کردن سازمان هستيد يا نه؟" و غيره... نمونه اي از پرسش و پاسخ ها را آيت الله منتظري در نامه دومش به خميني آورده: " سه روز قبل، قاضي شرع يکي از استانهاي کشور مي گفت: مسئول اطلاعات يا دادستان - ترديد از من است - از يکي از زندانيان براي تشخيص اينکه سر موضع است يا نه، پرسيد: تو حاضري سازمان منافقين را محکوم کني؟ گفت: آري، پرسيد: حاضري مصاحبه کني؟ گفت: آري، پرسيد: حاضري براي جنگ با عراق، جبهه بروي؟ گفت: آري، پرسيد: حاضري روي مين بروي؟ گفت: مگر همه مردم حاضرند روي مين بروند ... گفت: معلوم ميشود تو هنوز سر موضعي و با او معامله سر موضع انجام داد..." (29) کيفر سر موضعي ها اعدام بود. بي برو برگرد. اما پس از اجراي حکم اعدام به آنها اجازه مي دادند وصيت نامه شان را بنويسند: "... بعداز ظهر، يکي از بچه ها که سلول هاي روبرو را چک مي کرده، متوجه شده که از پنجره يکي از سلول هاي مقابل، يک نفر در حال زدن مورس ... مي باشد ... پيام کوتاه بود و گويا ..." در بيدادگاه هيئت عفو رژيم به اعدام محکوم شدم و تا چند دقيقه ديگر اعدام ميشوم، مرا براي نوشتن وصيت نامه آورده اند." (30) وطرفه اينکه اعدامها را با اعدام زنان مجاهد آغاز کردند و "... در اولين قدم ... تمامي زنان مجاهد جز يک نفر را که در انفرادي به سر ميبرد، اعدام کردند..." (31) و کشتاري که در اين روز هشتم مرداد آغاز شد و در فرداي آن روز و در فرداهاي ديگر ادامه يافت، مرداد را به ماه قتل عام مجاهدين در بند، بدل ساخت و "... زندانيان کمونيست که در بندهاي جداگانه بودند، بي خبر از کشتار زندانيان مجاهد در پي راهي بودند تا بتوانند از اوضاع غيرعادي سر در بياورند، زندانيان بند 7 گوهردشت از لاي نرده هاي بند، داوود لشگري را ديده بودند که با فورقون طنابهاي زيادي را به ساختمان هاي سوله محوطه زندان حمل ميکند و روزي ديگر زندانيان بند 8 انبوهي دمپايي را در محوطه ديده بودند که روي هم تلنبار شده و روز ديگري کاميوني را مي بينند که روي آن چادر کشيده شده و چند پاسدار براي محکم کردن طنابهاي چادر روي کاميون راه مي روند و انگار که محموله گوشتي زير چادر باشد، زير پاي آنان لرزان بود. روزي، زندانيان بند شش از لاي نرده هاي هواخوري خود عده اي زنداني را ديده بودند که به صف ايستاده اند تا از دستشوئي هواخوري استفاده کنند. پنج پاسدار و داوود لشگري مسئول سرکوب زندان گوهردشت، به طور غيرطبيعي آنها را محاصره کرده بودند. از لاي نرده ها مي شد صورت زندانيان را از زير چم بندشان تشخيص داد. آنها با رنگ پريده و با سيمائي گرفته به نوبت ايستاده بودند. در بين زندانيان بند 6 زمزمه هائي در گرفته بود:" اعدامي ها هستند"! و تنها زندانيان فرعي 20 بودند که به خاطر موقعيت بندشان، از لاي نرده هاي مستراح شان به وضوح ديده بودند که پاسداران اجساد زندانيان اعدام شده را به کاميون ها حمل ميکنند." (32) و سرانجام نوبت به زندانيان کمونيست رسيد که " قلع و قمع" شوند و اين در پنجم شهريور بود. اسم شماري را ميخواندند، از آنها ميخواستند چشم بندشان را بر چشم زنند، از بند خارج شوند و در راهروها به صف ايستند. " تک تک بچه ها را به درون يکي از اتاقهاي فرعي بند روبرو مان ميبردند، در آنجا داوود لشگري به همراه چند پاسدار نشسته و مشغول سئوال و جواب بودند. هر يک از بچه ها را که اظهار ميکردند مسلمان نيستند و نماز نميخوانند در سمت چپ راهرو مي نشاندند و هر يک از آنها را که اظهار ميکردند مسلمانند در سمت راست راهرو مي نشاندند و آنهائي را که در قسمت راست راهرو نشانده بودند در صورتيکه حاضر به نماز خواندن نبودند به فرعي ها و يا انفرادي ها ميبردند تا با زدن کابل آنها را وادار به نماز خواندن بکنند، براي هر وعده نماز 20 ضربه، صبح و ظهر و شب و کساني را که حاضر به نماز خواندن بودند به بند هشت مي بردند و بچه هائي را که در سمت چپ راهرو نشانده بودند، دسته دسته به قسمت طبقه اول (قسمت اداري زندان گوهر دشت که در آن دفتر رياست و دفتر مدير داخلي زندان و... قرار داشت) ميبردند و در آنجا در يک اتاق در مقابل اشراقي همين سئوال و جواب را مجددا تکرار ميکردند ..." (33) و پرسشهاي ديگري چون " سازمانت را قبول داري؟ مصاحبه ميکني؟ همکاري اطلاعاتي ميکني؟ و..." در اين مرحله هم اگر پاسخ زنداني منفي بود، او را در سمت چپ در ورودي اتاق مي نشاندند و سپس هر چند نفر را با هم به مسلخ مي فرستادند. از هر گروه و سازمان و حزب دست چپي، از پيکار، رزمندگان، اتحاديه کمونيستها، رنجبران، کومله، اتحاد مبارزان کمونيست (سهند)، وحدت کمونيستي، فدائي (اقليت)، راه کارگر، فدائي (اکثريت) و حزب توده که وقتي: "... به حسينيه براي دار زدن برده مي شوند، گروهي مي گريند، گروهي دشنام مي دهند و همه مي لرزند، اما لرزش خود را مخفي ميکنند. برخي لبخند مي زنند. نوميدانه، و انتظار لحظه آخر را ميکشند. بعضي از نگهبانها در اجراي حکم اعدام با هم رقابت ميکنند تا ثواب بيشتري ببرند. گروه کمتري از آنها از مشاهده اين همه جسد احساس بي تابي و درد ميکنند، برخي از زندانيان مي جنگند، حمله ميکنند و به شدت کتک ميخورند. مراسم اعدام به سرعت اجراء مي شود. آخرين ضجه هاي مرگ خاموش ميشود." (34) مسلخ در گوهر دشت، سالن آمفي تئاتر و کارگاه توابين بود، و در اوين، حسينيه و سالن تمرين تيراندازي. هم از اين رو، در گوهردشت بيشتر زندانيان را به دار آويختند، در حاليکه در اوين تيرباران مبارزين شکل رايج کشتار بود. (35) جسد مردان حلق آويز شده را پيش از بيرون فرستادن از زندان، براي شکنجه ي زنان چپ به کار گرفتند، با همان هدف خرد کردن و در هم شکستن شان. " جواب نه براي نماز خواندن حکم تعزير را داشت ... همه را پنج بار در راهرو آسايشگاه شلاق مي زدند. يک نفر خودکشي کرده بود و چند نفر هم اقدام به خودکشي کرده بودند، ولي موفق نشده بودند. هر کس نماز خواندن را ميپذيرفت، بعد از چند روز به بند برش مي گرداندند، جيره شلاق براي کسانيکه نمي پذيرفتند نماز بخوانند، بيست و پنج روز ادامه داشت. همه به شدت زخمي شده بودند. گفته بودند همه شان را اعدام ميکنند ... صداي شلاق خوردن بچه ها در وعده هاي نماز، ديوانه ام ميکرد. يکبار من و چند نفر ديگر را براي اعدام نمايشي بردند. يک بار ما را به بيشه اي در اوين بردند و گفتند چشم بندهاي مان را برداريم. تعداد زيادي را روبروي ما دار زده بودند و ما را مجبور ميکردند به آنها نگاه کنيم ... بلاتکليفي و آشفتگي بند، چهار ماه ادامه داشت. تنها پس از برقراري مجدد ملاقاتها و تماس با خانواده ها بود که عمق فاجعه برايمان روشن شد. تنها از بند ما حدود 1200 نفر اعدام شدند." (36) شمارکشته شدگان همه بندها، درهمه زندانها دچار چنين " خانه تکاني" و " تخليه اي" شدند. گزارش زندانياني که از اين مهلکه جان سالم بدر برده اند حکايت از آن دارد که تنها دو تن از بند محکومين ابد زندان اوين در " کشتار بزرگ" سر به نيست نشدند و از سيصد زنداني بند 3 گوهر دشت، جز بيست نفري بر جا نماندند.(37) در زندان شهرستانها (مشهد، کرمانشاه، ورامين، شيراز، اصفهان، ملاير و...) هم همين قاعده کم و بيش حکم فرما بود. مي گوئيم کم و بيش، چه، سياست سکوت مطلق حکومت در مورد اين جنايت، سرباز زدنش از دادن هرگونه خبر و جلوگيري از ورود هر هيئت بين المللي براي بازرسي از زندانها و... بررسي آنچه بر سر زندانيان سياسي آورده بودند و برآورد دقيق کشته شدگان ... اگر نگوئيم ناممکن، دست کم سخت دشوار ساخته، هم از اين رو، برآورد ماندگان هر بند نسبت به شمار رفتگان، مناسب ترين و معتبرترين شيوه ي محاسبه ميشود. اما اين شيوه بري از بي دقتي و نارسائي نيست. ماندگان، در بهترين حالت، با حدس و گمان از حدود شماررفتگان آگاهي مي دهند. آنهم به تقريب، يا تخمين، و تخمين قربانيان " کشتار بزرگ" بسي گوناگون است. از پنج هزار نفر شروع ميشود و به دوازده هزار نفر مي رسد. چه بسا به دليل همين اختلاف و آمارهاي جسته و گريخته است که "عفو بين الملل" از " چندين هزار نفري که اعدام شده اند" سخن گفته و از دادن آمار دقيق خودداري کرده است. (38) با اينحال " کانون حمايت از زندانيان سياسي ايران - داخل کشور" که از دل مبارزه ي خانواده زندانيان سياسي در ماههاي هولناک تابستان و پائيز سر برآورد، درست يک سال پس از " کشتار بزرگ" و در مهرماه 1368، فهرست نام 1345 قرباني "فاجعه ملي" را فاش ساخت و اعلام داشت که هنوز نتوانسته به نام " بسياري از شهداي به خون خفته خلق" دست يابد. (39) اندک زماني پس از انتشار اين فهرست، يکي از روزنامه هاي اوپوزيسيون در اروپا هم به انتشار فهرست 1387 نفره اي از زندانيان جان باخته اقدام کرد. اما اين روزنامه هم هشدار داد که فهرست " هنوز بسيار ناکامل و ناکافي است و چه بسا به دلايل محدود بودن امکانات تحقيق، با نادرستي هائي نيز همراه باشد." (40) اعدام مخفيانه، انتقال مخفيانه جسدها به گورستان، دفن مخفيانه به خون خفته گان در گورهاي جمعي، آنهم در شرايط حکومت که استبداد مذهبي، هرگونه کوششي را براي دست يابي به شمار دقيق و درست جان باختگان، ناممکن ميکند. نبايد فراموش کرد که حکومت ماهها کشتار زندانيان را از خانواده آنها نيز پنهان کرد و محل گورهاي جمعي را نيز. پايان انتظار روزها و هفته ها و ماهها، خانواده هاي زندانيان سياسي، پشت در زندانها در انتظار ايستادند، براي کسب خبر از جگرگوشه هاشان.چه خواهش ها و تمناها که نکردند، چه خفت و خواري ها که نکشيدند و چه بيم ها و اميدها که از سر نگذراندند.در کابوس مرگ و زندگي زيستند و به اين دل خوش ساختند که مقامات زندان پول و ثروتي که براي عزيزانشان آورده بودند را بگيرند و رسيد تحويل شان بدهند. آنچه تحويل گرفتند - يا بعنوان مثال آنچه اهالي سلطنت آباد تحويل گرفتند - يادداشتي بود به اندازه پاکت سيگار باز شده، شبيه اسکناس ده توماني. با اين مضمون: " برادر... خواهشمند است در ساعت ... روز... در کميته سلطنت آباد حضور به هم رسانيد. کميته سلطنت آباد." (41) اهالي تهران پارس، نازي آباد و ساير محله هاي تهران همين يادداشت را به امضاء و نشاني محله خود دريافت کردند. و اين در هفته اول ماه آذر بود و به اين ترتيب در" روز موعود در جلو کميته هاي " گل صحرا" (جاده ساوه)، کميته زنجان (خيابان زنجان)، کميته خاوران ( نزديک گلستان خاوران)، کميته نازي آباد، کميته تهران پارس و... از ساعت 6 صبح غلغله بود. مراجعه از ساعت 9 صبح آغاز شد. بعضي با خود سند خانه نيز آورده بودند، شايد که براي آزادي عزيزان شان ضمانت باشد. ساعت 9 در کميته " گل صحرا" اولين نام را خواندند. مدتها انتظار، نگراني و در آخر يک تن. فقط يک تن با يک ساک، ساک دوم سهم يک پدر شد ... ساک سوم ... ساک چهارم ... 4500 ساک با لباس تنها از يک کميته، تنها در يک روز ..." (42) واز اينجاست که حرکت خانواده هاي زندانيان سياسي آغاز ميشود. تحصن در برابر کاخ دادگستري، گردهمائي در برابر دادستاني، برگزاري مراسم براي دادن طومار اعتراض با 370 امضاء به کميته حقوق بشر ملل متحد، تماس با خارج از کشور و... جامع مهاجرين و تبعيديان ايراني هم که نسبت به نيمه ديگر وجود خود حساس است، پاسخگوست: تماس با کميته هاي حقوق بشر، جامعه هاي دفاع از زندانيان سياسي، احزاب ترقي خواه و بسيج افکار عمومي و روشنگري در باره " فاجعه ملي" که در حال تکوين بود. سرانجام به واکنش اروپائي ها و آمريکائي ها منجر ميشود، در 21 مهرماه، پارلمان اروپا با تصويب قطعنامه اي در مورد نقض حقوق بشر در جمهوري اسلامي ايران، از دولت ايران ميخواهد که هيئتي به منظور بررسي وضعيت زندانها عازم ايران شود. 18 آذرماه، پارلمان آلمان قطعنامه اي تصويب ميکند که در آن نقض حقوق بشر توسط جمهوري اسلامي به شدت مورد انتقاد قرار گرفته. پاسخ سرجنبانان حکومت و دست اندرکاران جنايت بزرگ به موج اعتراض ها چند پهلوست و فريبکارانه، چه، به شکلي مي پذيرند که جز اسراي نظامي مجاهدين، ديگراني هم اعدام شده اند. اما آن ديگران را " منافق" قلمداد ميکنند. دو نمونه اي که مي آوريم روشنگر است: آيت الله خامنه اي در جلسه پرسش و پاسخي در دانشگاه تهران، در پاسخ دانشجوئي که گويا از هواداران آيت الله منتظري است و مي پرسد: علت بي توجهي کامل جمهوري اسلامي به مسائل حقوق بشر و اجازه ندادن به کارشناسان حقوق بشر سازمان ملل براي بررسي اين مسئله چيست و علت اعدامهاي مشکوک در ايران... مي گويد: " اين سئوال لحن همان سئوال راديوهاي بيگانه را دارد... و اما اعدامها، اعدامهاي دسته جمعي در ايران، درست همان تاثيري را که راديوهاي بيگانه مي گذارد، البته راديو منافق هم همين را مي گويد، ما در جمهوري اسلامي مجازات اعدام داريم ... اين آدمي که توي زندان، از داخل زندان، با حرکات منافقين که حمله مسلحانه کردند به داخل مرزهاي جمهوري اسلامي... ارتباط دارد، او را به نظر شما بايد برايش نقل و نبات ببرند...؟" (43) علي اکبر هاشمي رفسنجاني هم اين چنين اظهار نظر ميکند: اين تبليغات کذب و عجيب و غريبي که در اروپا و کشورهاي غربي منافقين راه انداخته اند که چند هزار نيروي اينها در ايران اعدام شده است، براي اين است که افرادي را که در جريان عمليات مرصاد از دست داده اند، دنيا را توجيه کنند... سرکوب بايد مخصوص عناصر اصلاح ناپذير باشد. در تمامي دنيا هميشه انسانهائي هستند که هيچ راهي جز سرکوب آنها نيست. آنها را ما بايد سرکوب کنيم. اين حالت وحشت بايد براي انسانهاي خائن و ناصالح باشد." (44) و حالت وحشت را به خانواده کشتار شدگان هم تعميم دادند و ضرب و شتم اين داغ ديدگان بي پناه را در دستور گذاشتند، که يک چندي کارگر نيفتاد. خانواده هاي دردمند، حرف داشتند و پرسش هاي بي پاسخ. حرفها و پرسش هايشان را به اين ترتيب در برابر رفسنجاني قرار دادند. در نامه اي سرگشاده: " بالاخره بعد از چند ماه انتظار، درهاي زندان گشوده شده، وليکن ما حتي نتوانستيم همسران، پدران، فرزندان و عزيزان خود را بر سر گورهاشان ملاقات کنيم. جمهوري قاتل شما نه تنها کمر به قتل همگاني زندانيان بسته، بلکه از اعلام محل دفن آنها خودداري کرد و در موارد متعددي با گرفتن تضمين و تعهد مالي از برگزاري مراسم يادبود و ختم براي قربانيان اين فاجعه توسط بستگانشان، يعني ابتدائي ترين حقوق هر انسان، ممانعت جدي بعمل آورد. اين هديه شما به مناسبت پايان يافتن جنگ خانمانسوز هشت ساله و در آستانه پيروزي انقلاب به مردم زجر ديده و خانواده هاي زندانيان سياسي بود." و در پايان، از رفسنجاني مي پرسند: "1- به چه جرمي آنها را به قتل رسانديد؟ 2- آنان در چه دادگاهي، توسط کدام هيئت منصفه و بر طبق کدام قانون مدني جملگي محکوم به اعدام شدند؟ 3- چرا و به کدام دليل زندانياني که در " دادگاههاي شرع" جمهوري اسلامي مدتها بود که محکوم شده بودند و مدت محکوميت خود را مي گذراندند، به يک باره ظرف دو تا سه ماه پشت درهاي بسته تيرباران شده اند؟ 4- چرا از انتشار اخبار تعداد واقعي قربانيان اين قتل عام در مقابل مردم و افکار عمومي خودداري مي کنيد و به سئوالهاي صريح مردم و خانواده هاي زندانيان سياسي جوابهاي سربالا مي دهيد؟"(45) هيچيک از سران جمهوري اسلامي تاکنون پروا نکرده که به اين
پرسشها پاسخ دهد. پرونده کشتار بزرگ زندانيان سياسي ايران، پرونده اي گشوده است و هنوز حرف آخر گفته نشده است
ناصر مهاجر .
پانويس ها:1- روزنامه رسالت، 30 تير 13672- خبر شماره 3، عمليات بزرگ فروغ جاويدان، سازمان مجاهدين خلق ايران3- خبر شماره 4، عمليات بزرگ فروغ جاويدان، سازمان مجاهدين خلق ايران4- گزارش نهائي ستاد فرماندهي ارتش آزاديبخش ملي ايران، 18 شهريور 1367، برگرفته از ماهنامه " شورا" شماره 43 و 445- نگاه کنيد به جزوه " چرا جمهوري اسلامي خواستار آتش بس شد؟ و چشم انداز مذاکرات صلح چيست؟"،انتشارات آغازي نو، شهريور 13676- عفو بين الملل، بيانيه کتبي به چهل و پنجمين نشست کميسيون حقوق بشر ملل متحد، ژانويه 1989، و نيز نگاه کنيد به " گزارش شوراي اقتصادي و اجتماعي ملل متحد در باره وضع حقوق بشر در جمهوري اسلامي ايران" 13 اکتبر 1988 7- نامي که حکومت بر عمليات سرکوب مجاهدين گذاشت.8- روزنامه جمهوري اسلامي، 12 مرداد 1367، و نيز نگاه کنيد به " گزارش شوراي اقتصادي و اجتماعي..." (پيش گفته)9- روزنامه رسالت، 12 مرداد 136710- روزنامه رسالت، 15 مرداد 136511- روزنامه رسالت، 9 شهريور 136712- نامه آيت الله خميني به آيت الله منتظري، برگرفته از کتاب " خاطرات سياسي محمدي ري شهري، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، صفحه 25513- روزنامه جمهوري اسلامي، 15 مرداد 1367، " ديدگاههاي مردم در برخورد به جنايت اخير منافقين، قسمت دوم 14- روزنامه کيهان، 8 تيرماه 1367، سخنراني آيت الله منتظري در جمع طلاب و روحانيون قم 15- نگاه کنيد به جزوه " جاي آن است که خون موج زند در دل لعل" پيرامون کشتار زندانيان سياسي ... انتشارات آغازي نو، آذرماه 1367 و " آنها که غريق وحشت خود بوده اند"، تبريزي، مهاجر، " بولتن آغازي نو"، ويژه سلمان رشدي 16- "... و اين شط هاي خوني که از مردم جاريست" سعيد همايون، اتحاد کار، شهريور 1370، شماره 23، سال دوم 17- نگاه کنيد به جزوه " در سال 1367 بر ما چه گذشت؟" نيما پرورش، کميته برگزاري يادمان قتل عام زندانيان سياسي ايران در سال 1367، پاريس، شهريور 1373، صفحه 5 18- از اصطلاحات زندان، به معناي محکوم به اعدام است. 19- " احساس تلخ و وجدان بيدار" کار اکثريت، شماره 44، 8 مهرماه 1371 20- هر سه نامه در " چشم انداز" شماره 6، تابستان 1368 منتشر شده است و نيز در " شورا"، شماره 47، فروردين و ارديبهشت 1368، در اينجا استناد به نامه 24 مرداد 1367 اوست به آقاي نيري و... 21- نامه به آيت الله خميني، 11 مرداد 136722- نامه به آيت الله خميني، 9 مرداد 136723- نامه به آقاي نيري و... 24 مرداد 136724- نامه منتظري به خميني، 9 مرداد 136725- " از آن روزهاي خونين"، اکثريت، شماره 274، 20 شهريور 1368، و نيز " اين شط هاي خوني..." (پيش گفته)26- نامه منتظري به نيري و... 9 مرداد 136727- يکي ازاصطلاحات زندان، منظور بردن زندانيان به محوطه حياط و يا فضاي سرباز زندان است که در وضعيت عادي روزي نيم ساعت يا يک ساعت اجراء ميشد.28- نگاه کنيد به نيما پرورش، ص 18 و 19 و نيز " حقيقت ساده"، م- رها، جلد سوم، ص 125 و 126 و " کشتار در تابستان 67، پنج گزارش"، چشم انداز، شماره 14، زمستان 1373، ص 55 تا 74، و نيز" هرگز از مرگ نهراسيده ام"، آذر نسيم، " نقطه" 6، تابستان 7529- نامه دوم منتظري به خميني، 11 مرداد 136730- " حماسه مقاومت در شکنجه گاههاي خميني"، ايرج مصداقي، هفته نامه " ايران زمين"، شماره 101، روز شنبه 14 تيرماه 137531- همان 32- راه کارگر، دوره دوم، شماره 29، مرداد و شهريور 1374، سرمقاله33- نيما پرورش، ص 17 و 18 34- هرمز متقي، " زندگي پس از 67"، " نقطه" 6، تابستان 7535- نتيجه گيري هايمان بر مبناي وجوه مشترک چندين و چند گزارش است که مورد استفاده مان قرار گرفته 36- " همه بلاتکليف بوديم"، ف. آزاد، چشم انداز، شماره 14، زمستان 7337- " و اين شط هاي خوني که از مردم جاريست"، سعيد همايون، اتحاد کار، شماره 23، شهريور 137038- مجازات مرگ در ايران، عفو بين الملل، ژانويه 198939- " بانگ رهايي"، ارگان " کانون حمايت از زندانيان سياسي ايران (داخل کشور)، شماره 1، آبان 136840- " اکثريت" شماره 321، 16 مهرماه 136941- " چشم انداز"، شماره 6، تابستان 6842- " بانگ رهايي"، شماره 143- روزنامه رسالت، 16 آذر 1367 44- روزنامه رسالت، 12 آذر 1367 45- " پيام همبستگي"، خبرنامه کميته همبستگي با زندانيان سياسي ايران، شماره 2، شهريور 68

یکشنبه، خرداد ۱۳، ۱۳۸۶



1. صديق کريمي کارگر (زندان سنندج- به جرم برگزاري اول ماه مه )
2. شيث اماني (زندان سنندج به جرم برگزاري اول ماه مه) (شیث امانی و صدیق کریمی روز ٩ خرداد به دادگاه منتقل شدند و به 11 کارگر بازداشتی در مراسم اول ماه مه سنندج اعلام گردید تا روز 19/4/86 جهت محاکمه به شعبه 104 جزایی دادگاه عمومی سنندج مراجعه کنند)
3. منصور اسانلو رييس هيات مديره سنديکاي شرکت واحد در جلسه روز پنجم اسفند ٨٥ در شعبه ١٤ بازپرسي دادگاه انقلاب جمهوري اسلامي به اتهام «اقدام عليه امنيت ملي» به تحمل چهار سال حبس و بابت اتهام «تبليغ عليه نظام» به تحمل يك سال حبس و در مجموع به پنج سال حبس تعزيري محكوم شد.
4. محمود صالحي (زندان سنندج- کارگر و به جرم برگزاري اول مه يک سال زندان قطعي و سه سال حبس تعليقي )
5. سعید ماسوری( سازمان مجاهدین خلق ، اعدام ، اتاق 122 بند 209اوین )
6. محمد ابراهیمی ( نویسنده یک کتاب مذهبی ، سلول 127 بند209 اوین )
7. ابولفضل جهاندار (فعال دانشجویی ، 5/3 سال ، اتاق 121 ، بند 209 زندان اوین )
8. سعید درخشندی(فعال دانشجویی ، 5/3 سال ، اتاق 10 - بند 209 زندان اوین)
9. کیوان انصاری ( فعال دانشجویی ، 5/4 سال ، اتاق 122 ، بند 209 زندان اوین)
10. حمید پور وثوق ( اتاق 121 ، بند 209 زندان اوین )
11. غفور اسمائیلی ( اتاق 121 ، بند 209 زندان اوین )
12. صادق کهن دل (بند 209 زندان اوین )
13. حسن عسگری (بند 209 زندان اوین )
14. عبدالله المنصوری (بند 209 زندان اوین )
15. فرهاد وکیلی ( اتاق 121 ، بند 209 زندان اوین )
16. محمد حسن فلاحی زاده ( اتاق 122 ، بند 209 زندان اوین )
17. کاظمینی بروجردی ( بند 209 زندان اوین )
18. علی حیدریان ( اتاق 122 ، بند 209 زندان اوین )
19. رضا ملکیان ( اتاق 122 ، بند 209 زندان اوین )
20. ابوالفضل عابدینی (روزنامه نگار ، بند 209 زندان اوین )
21. حامد واعظ تقوی (سخنگوی معلمان ، بند 209 زندان اوین )
22. مجید شیخ پور ( فعال دانشجویی ، بند 209 زندان اوین )
23. مقداد خلیل پور ( فعال دانشجویی ، بند 209 زندان اوین )
24. فرزاد کمانگر ( اتاق 10 ، بند 209 زندان اوین )
25. مجید کاووسی فر ( اتاق 122 بند 209 زندان اوین )
26. ابراهیم افشار (اتاق 122 بند 209 زندان اوین )
27. آقا جانی ( سلول 114، بند 209 زندان اوین )
28. قیاسی ( سلول 10، بند 209 زندان اوین )
29. احمد رشیدی نیا ( اتاق 122 ، بند 209 زندان اوین )
30. عباس جبلی حقیقی تنها ( اتاق 122 ، بند 209 زندان اوین )
31. ابراهیم خدابنده ( عضو شورای ملی مقاومت ، اتاق 10 بند 209 زندان اوین )
32. جمیل بصام ( عضو شورای ملی مقاومت ، سلول 128 بند 209 زندان اوین )
33. بابک زمانیان ( فعال دانشجویی ، بند 209 زندان اوین )
34. احمد قصابان ( فعال دانشجویی ، بند 209 زندان اوین )
35. پویان محمودیان ( فعال دانشجویی ، بند 209 زندان اوین )
36. سعید فیض الله زاده (فعال دانشجویی ، بند 209 زندان اوین )
37. مازیار سمیعی ( فعال دانشجویی ، بند 209 زندان اوین )
38. هاله اسفندیاری ( سلول 112،بند 209 زندان اوین )
39. علی فرحبخش ( روزنامه نگار ، سلول 123 ، بند 209 زندان اوین )
40. سعید ایزدبخش ( فعال دانشجویی ، بند 209 زندان اوین )
41. ساسان بابایی ( زندان سنندج )
42. عمر امامی ( حزب دموکرات کردستان ، 21 سال ، زندان مرکزی یزد )
43. یاسر مجیدی (سازمان مجاهدین خلق ، 25 سال ، زندان مرکزی بیرجند)
44. حیدر نوری (سازمان مجاهدین خلق ، 25 سال ، زندان مرکزی سمنان)
45. حمید کارگر ( فعال دانشجویی )
46. بهادر دره شوری ( فعال دانشجویی )
47. ایرج فرجادی( فعال سیاسی، وضعیت نامعلوم ، زندان مشهد)
48. ناصر خیراللهی ( انجمن پیشاهنگان راه آزادی ، بلا تکلیف )
49. محمد نیک بخت ( انجمن پیشاهنگان راه آزادی ، 8 سال زندان )
50. اکبر سنجابی (سازمان مجاهدین خلق ، ابد ، زندان دیزل آباد کرمانشاه)
51. محمد ویضی (سازمان مجاهدین خلق ، 9 سال ، زندان دیزل آباد کرمانشاه )
52. علی صالحی (حزب دموکرات کردستان ، 22 سال ، زندان دیزل آباد کرمانشاه )
53. محمد مرادی (حزب دموکرات کردستان ، 22 سال ، زندان دیزل آباد کرمانشاه)
54. پیمان خنجری ( سازمان مجاهدین خلق ، 27 سال ، زندان دیزل آباد کرمانشاه )
55. حمید عزکل (سازمان مجاهدین خلق ، 6 سال ، زندان دیزل آباد کرمانشاه )
56. ستاره ارکزواری ( سازمان مجاهدین خلق ، 10 سال ، زندان دیزل آباد کرمانشاه )
57. محمد سعید عبدالهی ( حزب کومله ، 10 سال ، زندان دیزل آباد کرمانشاه )
58. روح الله عسگری ( سازمان مجاهدین خلق ، 11 سال ، زندان اصفهان )
59. محمد مهربان پور (سازمان مجاهدین خلق ، 11 سال ، زندان اصفهان )
60. ناظم بریحی ( طلبه ، اعدام )
61. عبدالرضا هلیچی (بار بر ، اعدام )
62. طاهر تمیمی ( 15 سال ، 5 سال تبعید اردکان یزد )
63. توفیق حمادی (8 سال ، 5 سال تبعید به سردسیر کرمان )
64. صعود صلیتی (9 سال ، 4 سال تبعید به قزوین )
65. محمد جلالی (8 سال ، 3 سال تبعید به آذربایجان شرقی )
66. محسن باوی (20 سال ، تبعید به نیک شهر )
67. عماد باوی (دانشجوی حقوق ، 25 سال ،تبعید به قائم شهر )
68. هانی باوی (دانشجوی حسابداری ، 11 سال ، 10 سال تبعید )
69. مسلم باوی (محکوم به 16 سال ، 10 سال تبعید به اراک )
70. ضامن باوی ( اعدام )
71. اسد باوی (محکوم به 10 سال )
72. محمد علی سواری ( 11 سال ، زندان اهواز )
73. ریسان سواری ( اعدام )
74. ارکان سواری ( زندان اهواز )
75. رحیم عفرائی (محکوم به 3 سال تبعید )
76. علی مطبوعی ( زندان اهواز )
77. علی حلفی ( زندان اهواز )
78. مهدی خضیراوی
79. احمد آلبوغیش ( 6سال )
80. جواد جابری (5 سال )
81. عزیز کارفی (3 سال )
82. عزیز ساعدی (2 سال )
83. لیلا کعبی ( اعدام )
84. جواد نیمی (نعیمی)
85. دکتر عوده عفراوی ( 20 سال و تبعید به زندان اردبیل )
86. مسلم الهائی (1 سال زندان ، تبعید به خرم آباد )
87. عبدالله سعیدی (2 سال زندان ، تبعید به زندان تهران )
88. شبیب خسرجی (2 سال زندان ، تبعید به زندان اراک )
89. بهروز جاوید تهرانی(فعال دانشجویی ، 7 سال ، زندان گوهردشت کرج )
90. امیر ساران( جبهه اتحاد ملی، 15 سال ، زندان گوهردشت کرج)
91. شهرام پور منصوری(اعدام ، بلاتکلیف ، زندان گوهردشت کرج)
92. فرهنگ پور منصوری(اعدام ، بلاتکلیف ، زندان گوهردشت کرج)
93. علیرضا کرمی خیر آبادی (اعدام ، بلاتکلیف ، زندان گوهردشت کرج)
94. افشین بایمانی( سازمان مجاهدین خلق ، ابد ، زندان گوهردشت کرج )
95. جعفر اقدامی(سازمان مجاهدین خلق ، 15 سال ، زندان گوهردشت کرج)
96. عباس عسگری زاده (سازمان مجاهدین خلق زندان گوهردشت کرج)
97. مریم سادات (سازمان مجاهدین خلق ، زندان گوهردشت کرج)
98. حسین کاووسی فر ( بند 5 زندان گوهردشت کرج )
99. کیوان رفیعی ( فعال حقوق بشر ، بلاتکلیف ، بند 7 زندان اوین )
100. علیرضا اربابی ( بند 7 زندان اوین )
101. غلامی ( بند 7 زندان اوین )
102. سرهنگ قاسمی ( بند 7 زندان اوین )
103. دکتر کیوان امیری ( بند 7 زندان اوین )
104. سید حمید سید علی خانی ( بند 7 زندان اوین )
105. علیرضا منتظر صائب ( بند 7 زندان اوین )
106. علیرضا ده هیجده ( بند 7 زندان اوین )
107. محمد کریم عبدالرحمانی (بند7 زندان اوین )
108. مصطفی دریا نورد ( بند 7 زندان اوین )
109. اردشیر رازقی ( بند 7 زندان اوین )
110. جمال بهادری (بند7 زندان اوین )
111. حسین داروغه (بند8 زندان اوین )
112. حبیب قوتی (بند 8 زندان اوین )
113. مجید السلام السدی ( بند 8 زندان اوین )
114. غلام حسین کلبی ( سازمان مجاهدین خلق ، ابد ، بند 350 زندان اوین )
115. سعید شاه قلعه ای( سازمان مجاهدین خلق ، ابد ، بند 350 زندان اوین)
116. عبدالرضا رجبی ( سازمان مجاهدین خلق ، ابد ، بند 350 زندان اوین )
117. هاشم شاهی نیا (سازمان مجاهدین خلق ، بند 350 زندان اوین )
118. عباس شیررضا ( جاسوس هسته ای ، بند 350 زندان اوین )
119. جلیل آقاجانی (بند 350 زندان اوین )
120. دکتر مهدی قیاسی نژاد ( بند 350 زندان اوین )
121. خانچاری ( بند 350 زندان اوین )
122. مصطفی سنگ تراش (سازمان مجاهدین خلق ، بند 350 زندان اوین )
123. حمید رضا برهانی ( بند 350 زندان اوین )
124. خلیل شالچی(سازمان مجاهدین خلق ، بلاتکلیف ، بند 350 اوین)
125. امیر پرویزی( سازمان مجاهدین خلق ، بلاتکلیف)
126. رضا محمدی( عضو حزب دموکرات کردستان، 15 سال)
127. حسن خبیری نیا( بلاتکلیف، به اتمام نوشتن نامه ای به خامنه ای)
128. حسن ناهید( امنیتی ،3 سال ، بند 350 زندان اوین)
129. حسین غضنفری( از اعضای انجمن پادشاهی ایران ، بلاتکلیف)
130. ارژنگ داوودی(14 سال ، زندان مرکزی بندر عباس ، مرخصی)
131. مهندس احمد رشید نیا ( اتهام جاسوسی هسته ای، بلاتکلیف)
132. حسین حمزوی ( سازمان مجاهدین خلق ، ابد )
133. سعید سنگر ( سازمان مجاهدین خلق ، ابد )
134. سعید کریمی (سازمان مجاهدین خلق ، 6 سال )
135. غلامحسین رهبری ( سلطنت طلب )
136. مادح احمدی ( 5 سال )
137. دکتر جمشید امینی
138. خالد حردانی(اعدام)
139. امیر لاجوردی( دانشجو، مکان نگهداری نامعلوم، احتمال کشته شدن وی وجود دارد)
140. مسعود باستانی( روزنامه نگار ، محکوم به 6 ماه )
141. محسن باپیری ( انجمن پادشاهی )
142. محمد پرتوی ( شرکت در تظاهرات ، 4 سال )
143. مادح احمدی ( فعال کرد )
144. مهدی باغبان بفرویی ( جبهه اتحاد ملی میهنی )
145. امیر باغبان بفرویی ( جبهه اتحاد ملی و میهنی )
146. محمد جعفری ( جبهه اتحاد ملی و میهنی )
147. رضا حیدری ( جبهه اتحاد ملی و میهنی )
148. یوسف اسفندیاری ( جبهه اتحاد ملی و میهنی )
149. پوریا مفرح ( فعال حقوق بشر )
150. بخشعلی محمدی ( مذهب علوی ، اعدام ) ‏
151. یونس آقایان ( مذهب علوی ، اعدام )
152. مهدی قاسم زاده ( مذهب علوی ، اعدام )
153. عباداله قاسم زاده ( مذهب علوی ، اعدام )‏ ‏
154. سمندعلِی محمدِی ( مذهب علوی ، اعدام )
155. بخشعلِی محمدِی (مذهب علوی ، اعدام )
156. یونس آقاِیان (مذهب علوی ، اعدام )
157. مهدِی قاسم زاده (مذهب علوی ، اعدام )
158. عباداله قاسم زاده (مذهب علوی ، اعدام )
159. سمندعلی محمدی ( مذهب علوی ، اعدام )
160. عزیز صادقی، ( حزب دموکرات کردستان ، ابد )
161. خالد فریدونی (حزب دموکرات کردستان ، ابد )
162. عمر فقیه پور (حزب دموکرات کردستان ، ابد )
163. محمد ناصری (حزب دموکرات کردستان ، ابد )
164. حسن محمودی (حزب دموکرات کردستان ، ابد )
165. سید طاهر عبداله پور (حزب دموکرات کردستان ، ابد )
166. زاهد مصطفوی (حزب دموکرات کردستان ( ابد )
167. رسول عبداله پور ( حزب دموکرات کردستان ، ابد )
168. سهراب اسماعیل ( حزب دموکرات کردستان ، ابد )
169. مظفر نصرالدینی ( حزب دموکرات ، 5 سال )
170. ابراهیم خورندی ( حزب دموکرات ، 23 سال ) ‏
171. اسعد مازوجی ( حزب دموکرات ، 23 سال )
172. عزیز محمد جانی ( حزب دموکرات ، 20 سال ) ‏
173. خالد استاد قاضی ( حزب دموکرات ، 20 سال )
174. ‏حسین کرمی فرزند ( حزب دموکرات ، 20 سال )
175. جمال پر ( حزب دموکرات ، 8 سال )
176. جعفر ملائکه ( حزب دموکرات ، 7 سال )
177. جمال زارعی، (حزب کومله ، 7 سال )
178. محمد امین پروشان(15 سال )
179. مد لیلانی (15 سال )
180. قادر پور ( 11 سال )
181. قادر جولا ( 15 سال ) ‏
182. عثمان مصطفی پور ( 25 سال )
183. رضا امینی ( 20 سال )
184. هلمت حسن آذر پور ( 15 سال )
185. عبداله محمدی ( 15 سال )
186. فاتح حیرانی ( 6 سال )
187. طه (طاها) احمدی ( 4 سال )
188. سلیمان مینا پاک ( 2 سال )
189. جهانگیر بادوزاده ( اعدام )
190. محمد علی زایله ( کومله ، ابد )
191. توفیق مرادی ( کومله ، ابد )
192. آزاد صادقی ( کومله ، ابد )‏
193. ناصر صدقی ( کومله ، ابد )‏
194. جمال حسینی ( کومله ، 5 سال )
195. مسعود حسین پناه ( کومله ، ابد )
196. مصطفی علی محمد ( حبس ابد )
197. شیلان ارومیه ای (5 سال )
198. کیوان سرابی (5 سال ) ‏
199. علی احمد سلیمان (7سال )
200. ایوب هنرور ( 7 سال )‏
201. ایوب حقیقی ( 7 سال )
202. خالد مینا زاده ( حزب خبات ، 25 سال )
203. ناصر ساطوری ( کومله ، 20 سال )
204. حبیب اله نادری (18 سال ) ‏
205. محمد ویسی (18 سال )
206. محمود رحمانی(17 سال )
207. مجید رحمانی ( 16 سال )
208. بهمن پیکال (6 سال )
209. سید کریم حسینی (6 سال )
210. فرزاد راوند (6 سال )
211. هژار قادری ( اعدام )
212. سید محسن رستمی
213. سعید دلایی میلان
214. حسن حکمت دمیر
215. محمد خیر خالد رمضان
216. اسعد امیری
217. عبدالخالق طلوعی
218. منصور محمدی
219. علی قاسمی فتح آبادی
220. ابوبکر باپیری
221. خضر سعید نژاد
222. محمدصالح کوخاشیره
223. خالد شیرزاد
224. ابوبکر تیکان‏
225. آوات قریشی
226. دارا قریشی
227. محمد امین سلیمیان ‏
228. سعداله سلطانیان
229. خضر مولودی
230. ریبوار سلیمیان
231. کامل سلیمیان
232. حیدر سرچمی ‏
233. ابراهیم عاشقی
234. کریم امینی ‏ ‏
235. خسرو قربانی‏ ‏
236. احمد حسینی ‏
237. واحد هرمز آباد ‏
238. علی قربانی
239. هژار قادر ریحانی
240. کاوه بهرامی ‏
241. اميرعلي محمدي لباف ( درویش گنابادی )
242. نورعلي تابنده ( سر سلسله دراویش گنابادی )
243. ایوب رحمانی
244. نامدار رحمانی
245. دلیر روژهلاتی
246. عثمان قادری ‏
247. شهرام عزیزپور
248. زانکو رحمتی
249. آرام رضازاده ‏
250. یاسر گلی
251. کاوه رسولی
252. ابراهیم صالحی
253. حسین محمدی
254. انور عزیزی‏
255. مصطفی احمد نژاد
256. کیوان صابری
257. شهرام گرجانی
258. کمال پروینی
259. صابر شادمند
260. جمال عجمی
261. حسین عموزاده ‏
262. رسول رزم
263. مصطفی رسول نیا
264. لقمان مهری
265. افشین محمدی
266. محمد طاهر علی پور
267. علی باسبار
268. اکبر اقدسی
269. محمد ابراهیم بهبودی
270. یوسف قاسمی
271. علیرضا عبداللهی
272. تقی پاشاپور
273. کریم نوروزی مقدم
274. حسین قابلی
275. محمد قابلی
276. مقصود ورمزیار
277. سید حجت ابراهیمی‏
278. ابوبکر میرزا قادری‏
279. قادر احمدی
280. عثمان میرزا قادری
281. محمد امین رسولی
282. شهریار قبال
283. سیامند شابویی
284. صلاح الدین احمدی
285. حسين فيضي
286. محمد داوری امین
287. محمد رضا خوانساری
288. والی دروری
289. نعمت الله شجاعی گنجی
290. راشد سوئدی
291. منصور بلوچ رزاعتکار
292. باقر دهقانی
293. روح الله کبیری
294. مصطفی رهپیش
295. علی داوری
296. لقمان بیستونی
297. مطلب احمد پور
298. ابراهیم مومنی
299. علی اکبر اقدسی
300. عباس عبدی
301. حسین رضاییان
302. یوسف قاسمی
303. علیرضا عبداللهی
304. تقی پاشاپور
305. کریم نوروزی مقدم
306. حسین قابلی
307. محمد قابلی
308. مقصود ورمزیار
309. پرویز یکانی زارع(ائلیار)
310. بابک آذر اغلو
311. علی پور علی
312. صابر بیت اللهی
313. کریم یوسفی عدل
314. كمال نويدي
315. محمود صالحي
316. محمد شفیع خانزاده
317. چنگیز بخت آور
318. جلال کویدریلو
319. شاهین حسنی
320. مهدی بازمانی
321. بهکام محمدی
322. امیر آقازاده
323. مجید هاشمپور
324. عین الله آهنگری
325. محمد آرام نصرت پور

شنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۵

زندانیان شکنجه شدند
جناب آقای عبدالهی، دادستان انقلاب اسلامی ساوه، محترماً از بازدیدی که از ندامتگاه شهربانی ساوه به عمل آمد، طبق صورت پیوست در دو برگ به امضای متصدیان شهربانی ملاحظه شد. اکثر زندانیان به وضع متاثر کننده ای شکنجه شده اند. حتی کسانی که از چهل روز پیش دستگیر و شکنجه گردیده اند، هنوز آثار شکنجه در بدن آنها به خوبی مشاهده می شود. و اغلب آنها علت دستگیریشان نامعلوم می باشد. خواهشمند است به هر نحو مقتضی می دانید دستور فرمایید از اجرای عمل شکنجه قطعاً جلوگیری و به وضع افراد حاضر رسیدگی نموده و نتیجه را به استانداری اعلام فرماید.(امضاء) استاندار استان مرکزی صورت مجلسساعت ١٥:٨ بامداد روز ٢٤/٦/٥٨ جناب آقای ... استاندار استان مرکزی (اراک) در شهربانی ساوه حضور یافته خواستار ملاقات با بازداشتی های دادسرای انقلاب و سپاه پاسداران شهرستان ساوه که در ندامتگاه این شهربانی بازداشت هستند گردیده سپس شخصاً با بازداشتیهای مذکور در محوطه ندامتگاه ملاقات و گفتگو نموده، در خاتمه دستور فرمودند لیست اسامی افراد مذکور با ذکر تاریخ بازداشت و نوع اتهام و میزان محکومیت تنظیم در اختیارشان قرار داده شود.در اجرای دستور اقدام مراتب در حضور حاضرین صورت مجلس شد. گزارش پزشک قانونی به مدیریت کل دفتر وزارتیاز: مرکز پزشکی قانونیموضوع: عطف به نامه ١٨٩٤٠/١-١/٧/٥٨آقای محمود بوجاری معاینه شد. نتیجه به شرح زیر است. عین مرجوعه اعاده می گردد. کبودی، تورم و خراشیدگی و زخمهای متعدد که تقریباً سرتا سر پشت و ناحیه کمر را شامل می شود. سائیدگیهایی در ناحیه هر دو مچ دست در حال التیام دیده می شود که دراثر برخورد با جسم سخت ایجاد شده است. با توجه به التیام نسبی در حدود ده روز از تاریخ ایجاد آسیبهای طرف می گذرد. مدت درمان از وقوع حادثه بیست روز تعیین می گردد. معاینه مجدد لازم است.(امضاء) مدیر کل مرکز پزشکی قانونی

یکشنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۵

قطره ای از اقیانوس انسانها
(محمد علی صمدی)
1331-1361


در خلوت روشن با توگريسته ام
براى خاطر زندگان ،
و درگورستان تاريك با تو خوانده ام
زيباترين سرودها را
زيرا كه مردگاناين سال
عاشق ترين زندگان بوده اند
(احمد شاملو)
زندگى واقعا دوست داشتنى و زيباست ولى هنگامی كه بايد آن را ترك گفت ، چه بهتركه با قلبى روشن و پر عشق آ نرا پذيرا شد. (محمدعلى صمدى)
برق يك جفت چشم درشت آ بى، هيجان كودك بانشاطى را منعکس میكرد كه براى نخستين
بار ترس ودلهره را از تماشاى فيلمى تجربه كر ده بود. کودکی که با تمام وجود، تمامى لحظات
سينما را مى بلعيد تا در بازى ها همجون کا رگردانى خستگى ناپذير بازسازى شان کندبرق
نگاهى که در سال هاى نوجوانى، پشت عينك ذره بينى مهار مى شد تا متانت و تعمق کلا مش را
که به مخاطبيش انتقال دهد و در دنياى كوچکتری چون دنياى من ، از خود الگويى بسازد. نمونه
مجسمى از تعادل بين حساسيت بى شيله پیله و منطق و عقل . جديتى سنجيده و دلنشين كه عطشى
سيرى ناپذيرى داشت براى سردرآوردن از رازهاى زندگى.
بعدها برق نگاهش را در بيارى از لحظات صميميت و شور و عشق میديدم ، و هرخاطره همجون برگ زرينى در بايگانى ى اشباع شده ى ذهنم نقش مى بست . آن زمان را که با اشتياق وكنجكاوى، دانسته هاى سانسور زده ى دوران پهلوى را باز میگفت و عينك مطالعه اش را روى بينى متناسبثى جا به جا مى كرد. يا آن هنكام را كه به يروى از نسلى كه به آن تعلق داثت ، از ه
ضرورت ~ بركزيدن مبارزه ى حريكى به عنوان تنها راه ممكن براى رسيدن به ارمان هاى ~ ه
انسان دوستانه اش سخن مىكفت و در عين حال با صداقتى اميخته به ش م از ناتوانى و ترديد خويش ثكوه سر مىداد. ترديدى كه كمى بعد، وقتى در ايستكاه قطار لندن ثكفت زده نكاهم مىكرد، به كلى از وجودش رخت بسته بود. نكاه خندانش را در اوج انقلاب ديدم كه از لابلاى حهره هاى هيجان زده ى اجتماعات ~، اين بار مرا خثك و متعجب برجاى كذارد. اين كه » ه ه
نخواسته بود حتا خانواده اش از بازكشتش باخبر شوند، كوياى عزم جزمش بود براى يوستن به مبارزه اى تا به آخركه اينك همه ى هستىاش شده بود. سخنانش در لزوع يوستن به صفوف مبارزان ، نامه هاى مرمحتوايش كه به همراه ريزنوشته هاى سياسى برايم مى فرستاد، آ نجه ازعشق به توده ها و آرمان انقلابيش مىكفت ، همه و همه ، حكايت از يومتكى و استواريش داشتند.
بارها و بارها برق نگاهش را ديده بودم كه دالان هاى تودر توىذهن فعالش را روشا میكرد. غرق تفكردرگشودن گرهى ازمعضلات جنبشى كه با آن عجين شده بود. نگاهى بدون عينك كه میكوشيد برسر قرارى خيابانى ~ بيابد، يادآورگذشته ها بود. نكاهىكه ترديدى ندارم در انعكاس آخرين مرتوى حيات ، در تاريك روشن سيده دم ، با همه ى ختكى و زجرشب و با همه ى دلثكستكى ى ترك ناخواسته ى دنيايى كه بى نهايت بدان عشق مىورزيد و اينجنين براى آ تيه اش قربانى مىشد؟ آرى ترديدى ندارم كه در واسين دم ، مغرور و عاثق ، به لوله هاى تاريك و مخوفى دوخته شده بود كه سرب آ تشين را تا لحظه اى ديكر براى قطع ريشه هاى دنياى ظربف وزيبايش ثليك مىكردند. همجون جرثه اى از برق آسمان كه ولوبراى لحظه اى، تاريكى شب را مغلوب كند، و با اميد برطلوع آ فتاب ، در هفره ى سياه ابديت كام در نهد.
تصور خاموثى آن نكاه ، مره هاى غرق به خون ، و زيرخاك موسيدن وجود عزيزى حون او، هنوزكه هنوزاست برايم باوركردنى نيست . اما مكرمى توان همه ى هستى يك انسان را به مشتى ه
موست وكوشت و استخوان تقليل داد؟ دست كم ، براى من او هنوز در روياها، خاطرات و تصاويرى كه در ذهنم حك شده اند، به زندكى ادامه مىدهد. فراتر از آن ، از طريق تأثيرات عميقى كه بر شخصيت و افكار و احساساتم كذارده ، او در من ودر تمامى آن ديكرانى كه از نزديك كرماى وجودش را هس كرده اند، زنده است .
محمدعلى صمدى در سال 1331دركناباد متولد شد و بيشترين سال هاى عمرش را در تهران
كذرانيد. دانشجوى دانثكده ى فنى در رشته ى مهندمى شيمى بود و بعد از اتمام دوره ى فورق
ليسانس براى ادامه ى تحصيل به انكلستان رفت . اما درآستانه ى تكميل تزدكترايش ، چنان غرق فعاليت هاى سياسى شد كه آ نرا نيمه تمام رها كرد. در شهركلامكوگروهى را درحمايت از جنبثى مسلحانه متشكل كرد. بعد باد سمتگيرى به سوى جنبش مردم ، با بخش م .ل . مجاهدين خلق و از جمله تقى شهرام ارتباط برقرار كرد. در آ ستانه ى انقلاب بهمن ماه ، براى پيوستن به
صفوف مبارزين حرفه اى به ايران بازگشت . بعد از مشاهده ى بى سر و سامانى سازمانهاى آن دوره ، در جستجوى جريانى پیگير و مرتبط با طبقه ى كارگر به گروهى پيوست كه بعدها خود تدوين كننده ى ديدگاه هاى تئوريكش شد و نام ´´انقلابيون آزادى طبقه ى كارگر´´ برخود نهاد. بعدها اين كروه با سازمان ´´پيكار در راه آزادى طبقه كاركر´´ وحدت كرد و او كه با نام مستعار مهدى فعاليت مىكرد، يكى از مسئولان كميته ى ترويج سازمان گرديد. در هنگام بحران درونى ´´سازمان پيكار´´ يكى از سه نفر اوليه اى بود كه ´´جناح انقلابى´´ را پايه گذارى كردند. آخرين مسئوليت تشكيلاتى اش عضويت در هيت تحريريه ى مشترك نشريه ى پيكار و پيكار تئوريك بود. بعد از آ نكه بخشى از هواداران سازمان به ديدگاه هاى ´´جناح انقلابى´´ روى آوردند، او بار مسئوليت خطيرىرا بردوش خود حس مىكرد. مىكوشيد كه با قرارهاى متعدد روزانه ومطالعات
و بحث هاى شبانه ، پاسخگوى اين مسئوليت باشد. چنان در انجام اين وظايف غرق شده بود كه .
علىرغم گوشزدهاى امنیتی مبنى برلزوم رعايت معيارهاى امنيتى درمحيط ارعاب آور ان دوران كمتر توجهى به خود داشت . اين چنين بود كه در فاصله ى دو قرار، زمانيكه در ميدان انقلاب قصد سوار شدن به تاكسى اى داشت مورد سوء ظن شكارچيان انسان وا قع مى شود و به علت همراه داشتن پاره اى مدارك دستگيرمىشود. با اين همه با استفاده از محمل هايىكه براى خود درست كرده بود مى تواند بازجويانش را قانع كند كه تنها هوادار ساده اىست كه كه گاه مطلبى براى سازمان ترجمه مىكند. همين موجب مى شود تا پس از مدتى به خانواده اش اجازه دهند تا به ملاقاتش بروند. در اين ملاقات ها با روحيه اى بالا و اميدوارى با پدرو مادرش مواجه مى شود وحتی مىكوشد كه پيام هاى را براى رفقايش ارسال كند. علىرغم اينكه چهره اى علنى ى نبود، اما افرادى چون قاسم عابدينى وحسين روحانى` به خوبى اورا مىشناختند. در آخرين ملاقاتی با سرو صورتى تراشيده و مرتب ظاهر مى شود و بشاش تر از معمول مىكوشد به طور ضمنى پدر و مادرش را دلدارى دهد و با عزيزانش وداع كند. ملاقات بعدى ممكن نمى شود و پس از قريب چهل روز، خبر اعدام و محل دفنش را به خانواده اش اطلاع مىدهند. به همراه يكصد مبارز ديگر، در صبحگاه 27تيرماه1361 به جوخه ى اعدام سپرده شد .

1_ حسين روحانى و قاسم عابدينى، از رهبران ´`سازمان پيكار در راه آزادى طبقه ى كارگر´` كه پس از هجوم همه جانبه ى رژيم به سازمان ها وگروه هاى ا نقلابى به چنك رژيم ا فتادند و درزيرشكنجه وا دادند.پدرم ، مادرم ، برادر و خواهرم و همه ى عزيزانم امروز (خط خوردگى توسط ماموران ) وصيت نامه ى خويش را برايتان مى نويسم تا هم امروز به جوخه ى اعدام سپرده شوم . نمىدانم چه بايد نوشت كه بسياركفتنى دارم . در اين آخرين لحظات ، احساس قطره ى كوچكى از اقيانوس انسان ها را دارم كه اگرچه مىروم و جدا مىكردم ولى به زندگى و اقيانوس انسان ها عشق مىورزم و دوستشان دارم .
پدرم ، مادرم ، بر مرگ من نگرييد. دوستتان دارم و از شما مىخواهم كه بخاطر من و آخرين خواستم برخود صبر و بردبارى ميشه كنيد. نمى خواهم
مرگ من مصيبت برايتان ببار اورد و رنجتان دهد.
برادرم وخواهرم ( پاك شده ) همیشه به يادتان هستم و احساس علاقه به شما
مىكنم . چه مى توانم برايتان بنويسم ؟ كه خودتان بهترمىدانيد لحظه اىكه مرا به ياد آوريد بسيارگفتنى كه در اين لحظه بايد بگويم را خواهيد شنيد. عزيزان من ! سخن گفتن با تك تك شما و بيان آ نجه احساس مى كنم در
اين لحظه و موقعيت امريست دشوار. شما با بخاطرآوردن خاطرات مشترك نيز به گوش جان آنچه را بايد بگويم خواهيد شنيد. گفتن اينكه دوستتان دارم ودر اين ايام به ياد همه ى شما و دوستى و محبتتان هستم بعنوان امرى روشن براى همه تان شايد غيرضرورى باشد ولى در اين واپسين لحظات چه جزاين مى توان گفت
مادرم ، پدرم ، خواهر و برادر و همه ى عزيزانم ! میدانم كه از خبر اعدامم غافگيرخواهيد شد ودرك آن برايتان دشوارخواهد بود. اما من ازهمه ى تان میخواهم كه با صبرو بردبارى، علاقه تان را به من پاسخ گوييد.
زندگى واقعأ دوست داشتنى و زيباست . ولى هنگاميكه بايد آ نرا ترك
گفت چه بهتركه با قلبى روشن و پرعشق آ نرا پذيرا شد و شما اى كسانيكه جزئى از پيكرتان و قطعه اى از وجودتان بودم ، اى همه ى عزيزانم (مادر، پدر، برادر و خواهرم ) چنين تصويرى از من داشته باشيد و هميشه با چنين خاطره اى يادم كنيد.