سه‌شنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۶


ناهيد خيرابی، مادر سهيل آصفی: ديگر نمی توانم سکوت کنم

من،نام کوچکم سهيل،نام فاميلم آصفی . زاده شدم در سيزدهم آبان ماه يک هزار و سيصد و شصت و يک خورشيدی. شناسنامه ام را يک سال بزرگتر کردند تا زودتر به مدرسه بروم،تا زودتر بزرگ شوم،بزرگ!،اما من همچنان کوچک ماندم... روزنامه نگارم و دانشجوی رشته سينما. جستجو ،مرا به هر وادی می کشاند. رهای رهای رها... باشد که تقوای ما خاموشی نباشد...

سهيل آصفی با اين واژه ها معرفی خود در وبلاگش را به پايان می برد: باشد که خاموشی تقوای ما نباشد.
سهيل ۲۵ ساله نزديک به ده سال است که می نويسد. "ياس نو" از روزنامه های اصلاح طلب عصر اصلاح طلبی دينی در ايران، که همچون ديگر همانندهايش خيلی زود پرپر شد يکی از اولين ايستگاه های روزنامه نگاری سهيل بود.
ديرتر با "شرق" و بعد از آن با "روزآن لاين" کار کرد. نوشت و نوشت. برای داشجويان دستگير شده، کارگران زندانی و زنان تحت فشار نوشت. با نمايندگان مجلس اسلامی مصاحبه کرد. پای صحبت وزير و معاون وزير دولت اسلامی نشست و نظراتشان را به خوانندگان مطالبش انتقال داد. روزنامه نگار جوانی که نمی توانی مطالبش را بخوانی و قلم دلنشين او تو را با خودش نبرد.

امروز ۱۶ شهريور۱۳۸۶، ۳۸ روز از حمله به خانه سهيل آصفی و ۳۴ روز از بازداشت او که به دنبال احضار وی به دادسرای انقلاب اسلامی در تهران صورت گرفت، می گذرد. عليه او اتهامی طرح نشده است. ساعت ها بازجويی را پشت سر گذاشته اما هيچيک از دو وکيل او امکان ملاقات با وی را که در بند ۲۰۹ زندان اوين به سر می برد نداشته اند. گرچه پدرش دو ملاقات چند دقيقه ای با او داشته است اما به مادر سهيل اجازه ملاقات داده نشده است.
خانم ناهيد خيرابی مادر سهيل آصفی در گفت وگو با ما نقل می کند که سهيل در ملاقات چند دقيقه ای که با پدرش داشته است است بسيار خسته و رنجور بوده است. ناهيد خيرابی می گويد نمی دانم شکنجه فيزيکی شده است يا نه چرا که در حين ملاقاتی که با حضور بازجو انجام شده است امکان سوال در اين رابطه وجود نداشته است. او ادامه می دهد: "نزديک به چهل روز انفرادی خود مصداق شکنجه است" و سپس از ديگر شکنجه های روحی سهيل آصفی در زندان پرده بر ميدارد.

راستی سهيل آصفی در وبلاگ خود چه نوشته بود؟ ... باشد که تقوای ما خاموشی نباشد ...

متن گفت وگوی "شهرگان" با ناهيد خيرابی مادر سهيل آصفی روزنامه نگار و دانشجوی زندانی در اوين


خانم ناهيد خيرابی الان بيش از يک ماه از زندانی شدن سهيل می گذرد چرا الان تصميم به اطلاع رسانی در اين رابطه گرفتيد

به دو دليل اصلی اول اينکه تمام تلاش خود را کردم تا را ه های قانونی را طی کنم. می خواستم بی سرو صدا فرزندم را که بدون هيچ اتهامی در زندان انفرادی به سر می برد و تنها جرمش عشق به اين آب و خاک، به اين مردم و به حرفه خودش يعنی روزنامه نگاری است از زندان بيرون بياورم اما به رغم قول های پياپی مبنی بر آزادی قريب الوقوع وی، او را آزاد نکردند.

نکته دوم اينکه خودشان بارها و بارها گفتند که هيچ موضوع جدی وجود ندارد فقط بايد ساکت باشيم و موضوع را رسانه ای نکنيم تا آنها او را آزاد کنند.

داستان را از ابتدا بگوييد. ماجرا چگونه آغاز شد؟

صبح زود نهم مرداد از بخش امنيت دادسرای انقلاب اسلامی به خانه سهيل آمدند.

با حکم قضايی؟

بله. سهيل در منزل خودش تنها بود. گفت که برخوردشان خيلی محترمانه بود. از تمام خانه فيلم برداری کردند. همه چيز و همه جا را دقيقا بازرسی کردند. پاسپورت، کامپيوتر، آرشيو نوارها و سرودها، آرشيو مطبوعات، دفترچه های تلفن و دست نوشته هايش را با خودشان بردند و در عين حال احضاريه ای به او دادند و سهيل می بايست طبق اين احضاريه، روز ۱۳ مرداد يعنی در اولين شنبه پی آمد آن روز خودش را به دادسرای انقلاب اسلامی در خيابان شريعتی تهران معرفی کند.


روز سيزدهم سهيل از دادسرای انقلاب به خانه باز نگشت ...

همينطور است. سيزدهم من همراه با سهيل و پدرش به دادسرا رفتيم. صبح زود آنجا بوديم. همانروز اتفاقا آقای عمادالدين باقی، همسر و دخترش را به دادسرا احضار کرده بودند. من آنها را در آنجا ديدم و با آقای باقی وارد صحبت شدم. آقای باقی معتقد بود هيچ چيز مهمی نيست. از او چند سوال می کنند و بعد به او هشدار و تذکر می دهند و او را آزاد می کنند.
خود ما هم چنين فکر می کرديم. آخر نوشتن برای نشريات و روزنامه های قانونی مملکت که جرم نيست و سهيل که به جز نوشتن برای نشريات رسمی کاری نکرده است پس دليلی هم نداشت او را نگه دارند.

مسول پروند سهيل چه کسی است؟

قاضی حداد [حسن زارع دهنوی نام واقعی آقای قاضی حداد است– خ. ش] مسول اين پرونده است. البته هيچ کس به طور رسمی اين را به ما نگفته است اما از قرائن بر می آيد که ايشان مسوليت پرونده را به عهده دارد. به نظر می آيد فردی به نام آقای موسوی بازپرس پرونده است.

آيا امروز پس از بيش از يک ماه بازداشت سهيل تفهيم اتهام شده است؟

خير. اصلا هيچ اتهامی عليه او اعلام نشده است. تازه شما خود می دانيد که حتی اگر به او اتهامی را نسبت دهند اما دلائل آن اتهامات را مشخص نکنند به لحاظ قانونی تفهيم اتهام محسوب نمی شود. از لابلای سطور بر می آيد که همکاری سهيل با نشريه اينترنتی روزآنلاين ايرادی است که به او گرفته می شود اما گرچه روزآنلاين در ايران فيلتر است اما به لحاظ حقوقی هيچ گاه توقيف نشده است که همکاری با آن را بتوان يک مورد اتهام دانست.

وکلای او چه اقداماتی کرده اند؟

آقای دکتر ناصر زرافشان و آقای عبدالفتاح سلطانی وکلای سهيل هستند اما هيچ کدام بعد از بازداشت وی حتی اجازه ملاقات با وی را نداشته اند

اشاره کرديد که به مراجع رسمی مراجعه کرديد. کدام مراجع؟

حدس می زنم اولين امکان گفت وگوی تلفنی که برقرار شد نتيجه تماس های من با مسولان بود. من روز جهاشنبه ۱۷ مرداد به آقای کروبی مراجعه کردم ايشان قول داد که امکان تماس را برقار کند و ابراز اميدواری کرد که سهيل بزودی آزاد شود.

اولين بار کی سهيل با شما تماس گرفت؟

فردای گفت گو ی من با آقای کروبی، بعد از ۶ روز بازداشت و بی خبری ما از او، سهيل روز پنجشنبه ۱۸ مرداد، با پدرش و همان روز با من يک گفت وگوی کوتاه تلفنی داشت و در همانجا اطلاع داد که در زندان اوين، بند ۲۰۹ است.
دو يا سه بار ديگر به فاصله دو يا سه روز تلفن می زد و در پيام های کوتاه چند دقيقه ای می گفت که حالش خوب است

با مراجع ديگر هم تماس گرفتيد؟

به کمسيون اصل نود مجلس مراجعه کردم. از آنجا که سهيل روزنامه نگار است به کميسيون فرهنگی مجلس مراجعه کردم. با دفتر آقای شاهرودی تماس گرفتم و به آنجا رفتم. همه جا می گفتند که امر زياد مهمی نيس و فرزندم را بزودی آزاد می کنند. يک بار در دادسرا گفتند که آقای مرتضوی دستور داده که همه "اينها" را آزاد کنند.

اينها يعنی چه کسانی؟

اگر خاطرتان باشد ۳ نفر بودند که بازداشت شدند و برخی دانشجويان هم در آن روزها هنوز زندان بودند. منظورشان از "اينها" همين دانشجويان و روزنامه نگاران بود. در همان دادسرا گفته شد که ظاهرا قاضی حداد با آزادی افرا د مشکل دارد

تماس بعدی با سهيل کی بود؟

در روز شنبه ۲۷ مرداد سهيل تلفن زد و از من خواست که ديگر هيچ اقدامی برای آزادی او انجام ندهم و ادامه داد که همان شب آزاد می شود. او خيلی مطمئن بود. به او گفته بودند که آزاد می شود. برای من هم منطقی بود که بعد از دو هفته بازداشت بی دليل آزاد شود چرا که حتی اگر می خواستند داستان زندگی وی از زمان مهد کودکش را هم بدانند دو هفته زمان کافی بوده است. از او پرسيدم کجا بايد دنبال او بروم. معلوم بود که بازجو کنار او ايستاده است. از بازجو سوال کرد و در پاسخ من گفت که لازم نيست به دنبال او برويم. آنها گفته اند که خودشان مرا می رسانند.
آن روز، به فاصله يک ساعت از تلفن اول، گوشی دوباره زنگ زد. دوباره سهيل بود. گفت که به اين دليل که وقت اداری به پايان رسيده است امروز ديگر آزاد نمی شود اما فردای آن روز يعنی يکشنبه ۲۸ مرداد حتما آزاد خواهد شد. در همان هنگام فردی که کنار او ايستاده بود گوشی را از سهيل گرفت و يک گفت وگوی محترمانه همراه با شوخ طبعی را با من آغاز کرد. حدس ميزنم بازجوی سهيل بود. باور کرده بودم که آزادش می کنند. از او پرسيدم آيا وسائل سهيل را به او باز پس می دهند. او هم با تاکيد گفت، خوب معلوم است وسائل به سهيل تعلق دارند و به همين دليل به او بازگردانده می شوند.
من آن شب تا صبح بيدار ماندم از ذوق و خوشحالی ديدار سهيل و تشويشی نامعلوم خوابم نمی برد. می دانم که تا کنون سهيل را بارها در چنين شرايطی قرار داده اند يعنی به می گويند که آزاد می شود. تمام نشانه های آزادی قريب الوقوع را به نمايش می گذارند و بعد دوباره او را راهی سلول انفرادی و اتاق بازجويی می کنند. آيا اين شکنجه روانی نيست؟

آيا آن روز يکشنبه که سهيل قرار بود آزاد بشود ديگر خبری نشد؟

نزديک ظهر همان فردی که روز قبل از درون زندان با من صحبت کرده و قول داده بود که سهيل امروز آزاد می شود تماس گرفت. خيلی مودبانه و محترمانه برخورد کرد. گفت: "ما برای مادر ها خيلی احترام قائليم ما برای روزنامه نگارها و برای شما که مادر و روزنامه نگار هستيد نيز خيلی احترام قائليم" او ادامه داد که تمام کارهای مرا روی اينترنت خوانده است. گفت که از کارهای من بسيار بهره برده و اين کارها به نظر او بسيار عالی هستند و از اين قبيل حرف ها. سرآخر گفت چيزهای کوچکی پيش آمده است که قاضی بايد حل کند و به اين دليل آزادی سهيل به تعويق می افتد. پرسيدم که ايا تا غروب آزاد می شود. مِن و مِن کرد و گفت نمی داند. پرسيدم فردا، پس فردا، آخرهفته و خلاصه کی آزاد می شود. در پاسخ هيچ اطلاع دقيقی نداد اما طوری وانمود کرد که گويی به زودی اين قضيه فيصله می يابد.

آيا ديگر با سهيل صحبت کرديد؟

بعد از اتفاق آن روز تمام تماس ها قطع شد. به مدت يک هفته هيچ خبری از سهيل نداشتيم. روز شنبه سوم شهريور ساعت حدود يازده شب با پدر سهيل تماس گرفتند. عادی نبود. چرا که معمولا حدود ظهر و يا غروب زنگ می زدند. سهيل با پدر خود صحبت کرده بود و گفته بود تا همان موقع بازجويی داشته است به پدرش اجازه ملاقات داده اند و او می تواند روز دوشنبه ۵ شهريور ساعت ۹ صبح به ملاقات برود اما به او تاکيد کرده بودند که بايد تنها برود.


آيا ملاقات صورت گرفت؟

روز دوشنبه من همراه پدرش به اوين رفتم پايين در سالن ماندم. البته اين دومين ملاقات پدر سهيل با او بود. پيشتر هم ايشان يک بار تقاضا کرده بود تا با آقای موسوی بازپرس پرونده گفت وگو کند. در پاسخ به اين درخواست يک بار او اجازه داده بودند چند دقيقه با سهيل ديدار کند. ظاهرا بار اول يک آقای معمم و يک آقای غير معمم در هنگام ملاقات حضور داشتند آقای غير معمم که فردی ۳۵ – ۴۰ ساله بوده خودش را به عنوان بازپرس پرونده معرفی کرده بود که احتمالا همان آقای موسوی است.

پدرش رفت و دقايقی با او ملاقات داشت. از صحبت ها بر می آمد که سهيل در وضع نامناسبی بوده است. برای فرزندم نگران هستم. فکر می کنم دارند سناريويی برای ديگران تهيه می کنند و می خواهند از حرف های سهيل برای پر کردن جاهای خالی سناريو شان استفاده کنند. اين اواخر از او سوال می کنند که چگونه و از چه راهی گرايشات فکری خود را پيدا کرده است. تفتيش عقايد می شود. من دليل اين را نمی فهمم. مگر داشتن اين يا آن عقيده جرم است که آدم مجبور باشد توضيح بدهد از کجا و چگونه به آن عقايد رسيده است.

خلاصه الان پس از نزديک به ۴۰ روز سهيل هنوز در زندان است و نشانی از آزادی او نيست. برای او خيلی نگران هستم.

اين گفت وگوی تلفنی روز چهارشنبه ۵ سپتامبر ۲۰۰۷ انجام شده است

خسرو شمیرانی

هیچ نظری موجود نیست: